تقدیر.....

امشب قلبم گریه میکنه تا سحر ..
شاید ببینمت که میایی از در ...

بلبل با من میخونه، ترانه ی غمگین
دردم درسینه حبس، داغ مرا ببین ..
.
دلم هوای تو کرده، امشب چه داغونم
تو هم به یاد منی اینطور پریشونم؟..

هی شعله میزنه سوزی بر جان تب دارم
با این صدای افتاده از لب گویم که ای یارم

وقت است کنار کشی این ظلمت شب را
ماه خمیده ام بی تو ، در قامت افرا

خواهم رها شوم چون قاصدک های شاد
مرا ببر با خود ای دست تقدیر باد ..

مریم شکسته شد در روزه ی سکوت ..
هر جا روی آیم زین عالم هبوط..

دردم چه سنگینه بر سینه می مونه..
آنجا مرا ببر که تقدیر نمی خونه...