درين گذار
گذارِ دردناكِ پُردرنگِ رابْ وار
و در رهی كه پيچ و خم در آن پُر است و پرتگاه̊
- ناديار
به ناگزير
سوار گرده هایِ استرانِ باورانِ خود روانه ايم!
در اين زمين گشته شوره كات و خشكسار
بدونِ افتخار!
چه غمگنانه سخت و جانگزاست
كه اسب ِ تيزپایِ جانِ شورمند را
به دستِ خود زنی لگامِ انتظارِ رنجبار
و يا لباشۀ شكيبِ جانشكار!
.....
(پیشکش به عموی بزرگوارم، ابوالقاسم دهقانی.)
-------------------------------------------------------------------------
-
راب وارrâb-vâr : ليسك آسا، مانند حلزون (كندگذر، كندرو، سست رو، بطیء).
-
ناديار nâ-di(e,ǝ)yâr: ناآشكار، ناپيدا، ناپديدار.
-
شوره كات šure(ǝ)kât: شوره زار. شورستان. در گیلکی: زمین بی آب، زمینی که نمی توان آب را به آنجا برد.
-
لباشهlabâše(a) : لواشه، لبيشه، لباچه: چيزی از ريسمان که چوبکی هم دارد و در هنگام نعل بستنِ اسب و استر سرسخت و بدرام و سرکش ، لب بالا را به آن ريسمان می بندند تا عاجز شود و سرکشی نکند و لگد نزند.