چه تلخ دیدم که چگونه ویرانت ساختند چه عذابی بودآن زمان که بمب ها وموشک های کوردلان سنگدل بعثی برتو هجوم آوردند وزخم ها بردلت زدند آری با توام شهرمن خاک من دزفول با اصالتم.
چه بد دیدم تورا زمانی که شکستی وآوارشدی
خرابه هایت خبرازدردی جانسوزبر پیکرت می دهند
کلمات درمقابل نجیبی ومعصومیتت گم می شوند
ومن می مانم با روحی سرگردان وسرد...
دیدم که چگونه جنگ قلبت را پاره پاره کرد
وقتی نظاره گر باد خشن وغضبناکی بودی که گلبرگ های جانت راپرپرکرد
وقتی خاکت،در و دیوار سرایت غرق درخون پیر وجوان وکودک شد
وآثارآن درچشمان تبدار زمانه تا ابدنقش بست.
من درمقابل توزانو برزمین می نهم
تا سرود مقدس استقامت وپایداری روح بی قرارم را صیقل دهد
ودربطن احساسم ماوا گیرد.
میدانم هنوزهم زخمی برتن و وردی از درد بر دیوارها وستون هایت نمایان است
ومرهمی نمی یابی تا بهبود یابی
چقدر دلم غمگینودردمند توست وقتی می نگرم که بعدازسال ها که در اسارت وتهاجم توپ وگلوله ی کورصفتان ایستادی
«حال زخمی هجوم بیگانگانی گشته ای که وحشیانه برتو یورش آورده اند
وبا کرختی فرهنگ وانسانیتشان برتن وخاکت آوار شده اند
وگلوی فرهنگ واصالت وشُهرتت را می فشارند»
چه میخواهند از دل تنها وعریان تو...چرا رهایت نمی کنند!!!
اشکم گواه عشقم به توست اسطوره ی من،شهرمن،دزفولم
توهنوز ایستاده ای باقدرت با اصالت تمام
ودر برابرتمام یورش ها وتهاجم ها ایستادگی می کنی
هزاربار له میشوی میسوزی ولی نمی شکنی
ومن براین باورم که قصه سرفرازیت تا نسل ها بر زبان وجان های ما جاری است.
ای عزیز باشد که این دل نوشته احساسی باشد ناچیز برای آنهایی که تورا ندیده اند...
یک شهربه زیرضرب طوفان،مبهوت
درگیرهجوم بمب در جانِ سکوت
بیچاره چه نام پرعذابی تن کرد
« خاکی به میانِ خونِ صدها تابوت». . .
××××××××××××××××××
سرتاسرشهرمن پرازدست شده
سهمی که ازآن ماست یک شصت شده
حیف ازهمه خون ها که به خاکش مالید
خمپاره ببار شهر ما پست شده. . .
×××××××××××××××××××
دزفول عزیزم زیبا کشته شدی
دزفول عزیزم زیبا کشته شدی
ماساده تورابه پول حیوان دادیم
دزفول عزیزم زیبا کشته شدی . . .
پ ن : به سلامتی کشورم ، شهرم و هم تبارانم (زنده یاد ملا محمد تقی ناهیدی دزفولی– زنده یاد قیصر امین پور– و استاد گرانقدر محمد علی بهمنی و تمام اساتید بزرگوارم . . . )