سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    نمی دانم

    شعری از

    احمد حمیدی راد (سیاوش راد )

    از دفتر شاکی نوع شعر دلنوشته

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۴ شماره ثبت ۲۱۵۰۱
      بازدید : ۵۷۱   |    نظرات : ۱۵

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر احمد حمیدی راد (سیاوش راد )
    آخرین اشعار ناب احمد حمیدی راد (سیاوش راد )

    نمی دانم چرا مردم به جای اعتراض می خندند

    و از فرط خوشحالی به روی گور خود شادانه می ر قصند

    نمی دانم چرا مردم زبان در کام می گیرند

    وقتی که خسارتهای سنگینی از نگفتن ها می بیندند

    نمی دانم چرا برخی برای لقمه نانی اگر از راه حق باشد

    اگر از زور بازویش و یا کاری که از فکران لق باشد

    زبان بر گگفتن نا حق گشوده و فرزندان حق گو را بی نان در سفره می دارند

    و جالب اینکه اربابان هوای چاپلوس می دارند

    نمی دانم چرا آنان که با هر شکل ریییس عده ای بیچاره و بی مال گردیدند

    خدائی پیشه کردند و خلایق را به چشم برده بی مایه می بینند

    نمی دان چرا وقتی که خلق اله از دیدار حق به سوی خانه می آیند

    یل و کوپال می گیرند و شاهانه می آیند

    برای عرض اندامی که پولم بیش بودست و ندارم من غم و غصه

    چنان جشنی به پا گیرند مثال جشن شاهانه

    و وقتی که دم حجره نماید مستمندی عرض نیازی

    می گویند مگر اینجا بنگاه خیریه است و نمی ماسد از ما بر تو ریالی

    نمی دانم چرا آن زن که از روی هوس بازی

    نماید عشوه و نازی

    علی رغم اینی که به بستر با شوی می خوابد

    چنان فکر کثیفش را به نزد ابلهی نادان می دارد

    که برده هوش از عفت تمامش کرده حیثیت

    ببرده آبروی هر زن پاک و با عزت

    نمی دان چرا این زن نمی فهمد کسی که هست مجنونش هماه مردی است که در بستر دست در گردنش دارد

    و چشمان بسته ای شاید که رویا ها تو را با دیگری دارد

    زمانی بود در عالم که غیرت بود مردان را در این دنیا

    برادر بود با غیرت برای خواهری که جز او ندارد هیچ پشت و پناهی در این دنیا

    نمی دانم چرا نفرین نماید خواهرش را بی هیچ عذر و گناهی

    و او ماند و درد و رنج یک دنیا غمها  و از جان می کشد آهی

    نمی دانم چرا روزان تاریک است نمی دانم چرا خورشید یخ بسته

    زبان شاعران از گفتن حق . و درد و رنج این مردم فک بسته 

    و این ابزار کوبنده نشد آرام مردم ها

    نم یدانم نمی فهمم چرا اینگونه گشته رنج بر دلها

    چرا امروز شاعرها  فقط از عشق می گویند

    نمی دانم چرا امروز شاعر ها فقط از عشق می گویند

    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0