ای دلبرِ جانانِ من،از من چه میخواهی بگو
ای یوسفِ کنعانِ من،از من چه میخواهی بگو
ای روشن از تو، دیده ام ،از مهرِ تو نوشیده ام
از دوری اَت نالیده ام، از من چه میخواهی بگو
درمانِ هر دردم توئی، آهِ شبِ سردم توئی
هرجا که می گردَم توئی، از من چه میخواهی بگو
مهجورم و وصلم توئی، افتاده ام اصلم توئی
من بی کَسَم نسلم توئی، از من چه میخواهی بگو
با دشمنم یاری مکن ، قصدِ دل آزاری مکن
خونِ دلم جاری مکن ، از من چه میخواهی بگو
آتش به جان افروختی، جانم به غایت سوختی
اینها زِ که آموختی؟ از من چه میخواهی بگو
دست به دل برده ،منم، از تو دل آزرده،منم
خونِ جگر خورده ،منم، از من چه میخواهی بگو
از عشقِ تو فرسوده ام، شب تا سحر تَن سوده ام
از تو دَمی ناسوده ام، از من چه میخواهی بگو
در گلسِتانِ آرزو، آیَم پِی اَت من کو به کو
تا بینَمَت در رو به رو، از من چه میخواهی بگو
شب تا سحر چَشم انتظار ،از من چه میخواهی بگو
"خواهم که آیی در بهار" ، از من چه میخواهی بگو