سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        زمزمه کن نام ِ مرا..

        شعری از

        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار

        از دفتر نبض لطیف عاطفه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۴۶ شماره ثبت ۴۵۲۴۱
          بازدید : ۸۰۹   |    نظرات : ۱۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        آخرین اشعار ناب حوریه (دلشید) اسماعیل تبار

                      " به نام حضرت دوست "
        زمزمه کن
        نامِ مرا،
        نامِ من
        فریادِ حنجره ی نی لبکی ست
        که ز ِ فراق
        سوزابه می بلعد
        و
        سوزان می نالد..
        زمزمه کن
        نامِ مرا ،
        نامِ من
        حبابْ واره ی سفره ماهیِ تنهایِ عاشقی ست
        که تن گسترانده به خنکای ژرفِ نرمابه و 
        منت پذیر ِ عشقْ لابه های ِ ثانیه خیز ست..
        زمزمه کن
        نامِ مرا،
        نامِ من
        جوانه ی حینِ رَستنی ست،
        که در لفافه ی خاک آلودَش،
        مرز ِ سرکشی در می نَوَردد،
        تا بلوغِ عشق سر دهد...
        زمزمه کن
        نامِ مرا،
        نامِ من
        تکرار ِ هوهوی مرغِ حقی ست
        که شبانگاه،
        در پیِ معشوق
        به چشمْ ، آسایه ندارد...
        زمزمه کن 
        نامِ مرا،
        نامِ من
        جانمایه ای 
        از " توست "..
        "دلشید"..بهمن 94
                 ****************
        دلگویه : 
        بی تو
        جوانه می زنند
        پرهای بالشم
        تا صبح
        از نمِ ژاله ی مژگانم!
        و هر صبح
        پرنده ای 
        دل از آشیان می کَنَد اینجا...
        "دلشید"..
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        علی غلامی(مدیر)

        ،

        سیده لاله رحیم زاده (آلاله سرخ)

        ،

        آرمین اسدزاد (الف)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)(مدیر)

        ،

        صفیه پاپی(مدیر)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        سیده پریسا میرنظامی

        ،

        زهرا منصوری

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        سمیه سلطانی (سایه ی عشق)

        ،

        نیره ناصری

        ،

        ضیاء

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        ادرینا(سمانه هروی)

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        میثم دانایی

        ،

        زهرا ضیایی(روح الغزل)

        ،

        سمیرا شریفی (آسمان)

        ،

        وحید کاظمی

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )(مدیر)

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        علی حکم آبادی

        ،

        منصور شاهنگیان

        ،

        يدالله عوضپور آصف(مدیر)

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        حسام الدین مهرابی

        ،

        فاطمه توکلی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)(مدیر)

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        حسين زرتاب

        ،

        منوچهر مجاهدنیا(مدیر)

        ،

        حسین زاده

        ،

        عبدالرضا فاطمی عبد

        ،

        حجت سلطانیان سلطان

        ،

        محمودرضا رافعی (رافع)

        ،

        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        ،

        داود احمدی( باقی )

        ،

        محمد مير سليمانی بافقی (باران)

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۱۶
        در محضر خدا زیباتر از مستی نیست .!بداهه
        .

        ابراهیم ع
        که در قلب حقیقت ـــــ
        طلب جام یقین* می کرد!
        من؛
        در محضر خدا زیباتر از
        مستی نمی بینم.
        بین چقدر ساده می اندیشم !
        مردود در نظرــ م
        (ا لا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها!
        که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها.)
        که ما مردمی هستیم عشق را اسان گرفتیم ـــ
        و من بعدش را آسان تر.
        عارفی شنید و به همسه ای گفت:
        من مست عشقم!
        حریمی* جامه درید و گفت:
        بیار لع لبت؟
        که من مست تر از باده سرخم.

        وإذ قال إبراهيم رب أرني كيف تحيي الموتى قال أولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبي
        سورة البقرة ایه ۲۶۰

        حریم *لغت نامه دهخدا
        حریم . [ ح َ ] (ع ص ) بازداشت کرده و حرام کرده شده که مس آن جائز نیست . چیزی که حرام باشد. چیزی که حرام باشد و دست بدان نتوان کرد. || چیزی که آنرا حمایت کنند و جنگ کنند بر آن . || (اِ) شریک . انباز. || جامه ٔ مُحرِم . || جامه ای که محرمان برکندندی و باز آنرا نپوشیدندی در حرم . || حُرمت . آبروی مردم . || گرداگرد حوض و چاه . پیرامون . پیرامن . (محمودبن عمر ربنجنی ). گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی . اطراف :
        در زبان حجت از فر حریم ذوالفقار
        شعر در معنی بسان عنبر سارا شود.
        سلام و عرض ادب و احترام مرا از قلب خندانک پذیرا باشید خانم دکتر دلشید گرانقدر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۴۸
        بی تو


        جوانه می زنند


        پرهای بالشم


        تا صبح


        از نمِ ژاله ی مژگانم!


        و هر صبح


        پرنده ای


        دل از آشیان می کَنَد اینجا...

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود مهربانوی عزیزم خندانک خندانک
        عالی بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مانا باشیی درپناه خدای اطلسیها خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۵۰
        استادزیبا نگارم بانو دلشید عزیز خندانک
        سپیدهای زیبایی ست با زمزمه ی لطیف واژگان در نسیمای صبحی بهارانه خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۴۳
        درود بانو
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۸
        سلام
        دلگویه
        عالی بود عالی
        اینکه زیبا مینویسید شک نکنید
        به عنوان خواننده :
        شعر اول را زیبا ساخت دیدم و برایم کشش در ارایه ها داشت
        ولی شعر دوم مفهوم بلا فاصله منتقل شد و زیبا هم بیان شده بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        به عنوان یک دوست:
        زیبا مینویسید و زنجیره گفتاری شما برایم همیشه جذاب است خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۰۰
        ز فراق سوزابه می بلعد ...

        بانو لذت بردم از نوشته های قلم توانایتان خندانک خندانک خندانک
        هزاران درود و احسنت بر شما خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲
        ............... خندانک خندانک خندانک .......................
        نامِ من
        فریادِ حنجره ی نی لبکی ست
        که ز ِ فراق
        سوزابه می بلعد
        و
        سوزان می نالد...
        خندانک
        خندانک
        دست مریزااااد بانو دلشید عزیزم خندانک خندانک خندانک
        از دل برآمده بود که بر دل نشست ... خندانک خندانک خندانک
        بسیااار عاااالی خندانک خندانک خندانک خندانک
        ............... خندانک خندانک خندانک .............................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        پادشاهی میخواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید میتوانید در را باز کنید و بیرون بیایید»پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. نفر چهارم فقط در گوشه‌ای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه‌ای نشسته بود و کاری نمی‌کرد.
        پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد، باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد! که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.
        وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته. من نخست وزیرم را انتخاب کردم». آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی‌کرد، او فقط در گوشه‌ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
        مرد گفت:
        «مسئله‌ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه‌ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله‌ای وجود دارد، چگونه می‌توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به عقب پرت خواهی شد و هرگز نجات نخواهی یافت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است»
        پادشاه گفت: «آری، راز در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می‌کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می‌داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد»
        علی غلامی
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۳۴
        سلام و درود سرکار خانوم
        زیبا می نویسید و استادانه....
        اما باید بیشتر بخوانم از شما...تا هم بیشتر بیاموزم و بدانم و بعدش چیزی بگویم..... خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        زهرا منصوری
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۱۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نجمه طوسی (تینا)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۵۵
        سلام بر بانوی مهربان و فرهیخته
        زیبا نگاشتی از چون شما برمی آید . عالی خواندمتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سمیه سلطانی (سایه ی عشق)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۲۳:۳۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک درود بر تو ای خورشید مهربانیها
        خندانک هم نفس زیبایی توام واژه واژه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۰۲
        دروووود بر بانوی عزیزم

        چه زیبا و پراحساس

        مرحبا بر اندیشه پاکت

        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۳۶
        سرکارخانم اسماعیل تبار، بانوی گرامی، سلام علیکم.
        ................................................................................
        زمزمه کُن ،نامِ مرا...........
        نامِ من، جانمایه ای از« توست».
        ..........................................................
        زیباست ،بااحساسی لطیف ،باجانمایه ای ازجوانه های درحالِ رُستن........
        وحرف ها دارد ،همنوا با،هوهوی مُرغِ حق.
        دستمریزاد بانوی بزرگوار..............
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۰۱
        درود برشما
        خندانک خندانک
        میثم دانایی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۱۸
        درودهابانودلشید....زیبابوداحسنت خندانک
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۴۱
        به به .. زیبا ودلنشین وباصلابت

        احسنت مهربانوی عزیزم
        آفررررین خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر خواهر خوبم
        بسیار عالی و زیبا
        مرحبا
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۵۰
        زمزمه کن
        نامِ مرا،
        نامِ من
        جانمایه ای
        از \" توست \"..

        قطعه اول عاشقانه ای بود همراه با حزن و اندوه...ولی چقدر لطیف و دلنشین بود... اثر اول آواز داشت و مثل یک نغمه همراه با ملودی در دل خواننده مواج بود... بسیار زیبا

        *************************
        و هر صبح
        پرنده ای
        دل از آشیان می کَنَد اینجا...
        *************************
        اما قطعه دوم : که البته به نظر و حس این بنده حقیر بسیار تاثیر گذار بود و پوستش دانه دانه برجسته تر بود و گرم تر،
        ذهن و احساس خواننده را عمیقا درگیر می کرد . مخصوصا بعدر از سطر پایانی...
        بسیار زیبا و دلنشین بود و خیال انگیز نیز... درود بر شما خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷
        درود دلشیدگرامی
        مهمانی ادیم افکارت گوارایم باد
        آفرین برشما خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۵۳
        نامِ من

        جوانه ی حینِ رَستنی ست،
        که در لفافه ی خاک آلودَش،
        مرز ِ سرکشی در می نَوَردد،
        تا بلوغِ عشق سر دهد...


        درود بر شما
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۰۸
        درود خواهر گرامی
        بسیار بسیار زیبا و پر احساس نگاشتید
        بویژه بند پایانی فوق العاده بود
        احسنت بر شما...
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۰۰
        سلام و درود بانو دلشید عزیزم خندانک
        درود استادبانوی زیبانگارم خندانک خندانک خندانک
        ترکیبات بدیع و گیرایی هر دو سروده جذبم نمود احسنت بانو خندانک خندانک خندانک
        نامِ من
        جانمایه ای
        از \" توست \"..
        خندانک خندانک خندانک
        ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        سمانه هروی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۱۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۵۷
        با سلام خوب و روان موفق باشید
        حسين زرتاب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۵۸
        سلام و سپاس

        زيبا بود و ژرف

        بسراييد به مهر و آزادى
        منوچهر مجاهدنیا
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۲۹
        بی تو
        جوانه می زنند
        پرهای بالشم
        تا صبح
        از نمِ ژاله ی مژگانم!
        خندانک
        احسنت بانو
        زیبا و با احساس گفته اید .
        خندانک
        زهرا حسین زاده
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۴۴
        او نمیخواهد ببیند ، بی حجابی مرا
        لاک قرمز ،لاک زرد و لاک آبی مرا
        پوششی کز بی حجابی رفته بالاتر ولی
        میدهد سوغات خشم و پر عتابی مرا
        می نمودم دیگران مجذوب زیبایی خویش
        تا که مسمومش نمود این بحر آبی مرا
        در نمازم گفته تا با پوشش چادر روم
        تا که درمانم کند این دل خرابی مرا
        او پسندیده مرا اینگونه بیند در نماز
        بهر نا محرم بدید این پیچ و تابی مرا
        آیه ها بشنیدم و راحت کذشتم از همه
        بر حذر میداشت رنج و پر عذابی مرا
        عبدالرضا فاطمی عبد
        دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۰۰:۲۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۲۲
        اشعارت همچو نامت ، طوبی می ماند
        من کیستم خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۱۵
        درودهااااااااااااااااااااااااااا بانو دلشید
        مانا باشید
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1