يکشنبه ۴ آذر
|
آخرین اشعار ناب داریوش خطیر
|
مادرم می خواست
ماه را شیر بدهد
زاده شدم
خواهرم می خواست
با گردباد یگانه شود
رنگ یافتم
معشوقه ام می خواست
کوه شوم
سراب کویر شدم
سهم من از بوسيدن ماه
تنها جاري شدن در مهتاب نيست
به رقص در آمدن
روياهاست
ميان رنگين كمان خاطرات
آماده شو
بايد عازم دشت عشق شويم
و رهایی فصل باران ها
و درخت های ابدی
باید
دل به رود گلها بدهيم
بايد عاشق شويم
تا بتوانيم
پرواز پرستو ها را
باور كنيم
روييدن شقايق و بابونه در دشت
اتفاقي نيست
هنوز هم مي توان عاشق شد
اگر دل به ماه بدهيم
و دستهايمان
به نوازش اشكهاي صبح
عادت كند
آرامش را برای آهوان بخواهیم
خلوت را برای پنجره ها
باور کنیم
ابد
در چشمان صدف می تابد
وقتی خلیج رام اشک می شود
برای خلیج همیشه ایرانی ام و درها و صدف هایش اگر اشک سحاب بگذارد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.