«اينکه میبينی بتانند ای پسر
کرد بايد نامشان عزّی و لات.» (ناصرخسرو).
بتها
بتها در حفرههای وهمانگیز جهل پناه میگیرند
و اندکاندک در تاریکیاش استوار میشوند.
در درّههای ژرف آز و نیاز
با زر و زور، مزدور میگیرند
و در دالانهای پُرتشویش بیم تکثیر میشوند
و قد میکشند.
آنگاه با سپاهی سیاه
ـ از سادگان مقدس و زیرکان پلید ـ
به روشنی و هر نشانۀ آن
ـ با آزی وُرازانه ـ یورش میبرند
دامن میگسترند
و کام خود برمیآورند.
ـ «آه
ای سادگی مقدس!» ـ (1)
...
و هر کس بر تندیس «دُورا»یشان نماز نبَرَد (2)
در آتش شعلهناکی افکنده میشود
که رهایی جز با معجزه ممکن نمیشود.
ــــــــــ
1ـ این سخن معروف یان هوس John huss ـ استاد دانشگاه پراگ و پیشوای جنبش دهقانی بوهم ـ است که کلیسای کاتولیک او را به مرگ در آتش محکوم کرد. او حاضر نشد که توبه کند و خود را از مرگ برهاند... پیرزنی برای ثواب دستهای خار گرد آورده و بر پشتۀ هیزمی گذاشت که میخواستند با آن یان هوس را بسوزانند. یان هوس با لبخندی تلخ، خطاب به آن پیرزن گفت: «o! sancta simlicita!: آه ای سادگی مقدس!» (← چيستا، سال اول، شماره هفت، رویه 760).
2ـ دُورا : نام دشتی در بابِل بود. نبوکدنصر تندیسی زرین در آن دشت برپا کرده و بزرگان اقوام و صاحبمنصبان را به سجده در برابر آن واداشت و دستور داد: «... هرکه بهرو نیفتد و سجده ننماید در همان ساعت در تون آتش ملتهب افکنده خواهد شد.» (← دانیال 3: 1-7).