آن شنیدم که یکی مرد سیه کار،
به همراه یکی آدم طرار،نشانی
بگرفتند که از خانه یک مرد تهیدست،
که از ملک جهان داشت فقط پاره گلیم و
دگرش هیچ نبود رنگ به رخسار.
مرد تبه کار چو وارد شد و بگرفت
ز اجناس نشانی،همه سویش نظری کرد
و ندیدش به آن خانه ویرانه
متاعی و چو گردید از این سو به آن سو،
دگرش حوصله را تاب نیاورد و گرفت گوشه
آن پاره گلیم وبکشیدش به بر و مرد تهیدست
فرود آمد و دیدش که همی مردک نامرد به
دستش بُوَد و پای نهد بر سر
دیوار.
بینوا چون که چنین دید به فریاد برآورد
خروشی که ای وای ز من بُرد همه دار و ندار
و همه آنچ از من مسکین که
نمودم همه عمری به تلاش و من از این
دار مکافات فقط داشتمی قالی زردار
آن تهیدست فقیر بار دگر از ته دل
بانگ برآورد که ای قادر مطلق
به زمینش زن و درمانده کن او را که
ربودست همه
مال و منال و همه ی خواب و خیالُ
آنکه تلاشی ننمودست چو بسیار
مردک دزد چو بشنید که آن مرد تهیدست
به آواز بلندش همه تهمت زند و
حرف بدش گوید و در صحبت او
صدق و صفایی که بود شیوه معمول ،
ندیدست به گفتار
پس همان پاره گلیم راکه رُبودست
از آن مردک بی چیز پس آورد و
به اوداد و بگفتا:که همانند تو هرگز
به همه عمر ندیدم چو تویی مردک کذاب
تو چه گویی به خداوند که بُردَست زمن
قالی زر دار و زمینش زن و بیچاره نما
مردِ گنه کار.
گفت آن مرد تهیدست،همه دارو ندارم
ز بد و خوب که موجود بود در همه دنیا
همین پاره گلیم است و وُرا
چونکه بدادستُ به من ایزد دانا،
نمایم همه احوال وُرا شکر،
بگویم که هم او یاور من باشد
و آن یار وفا دار
----------------------------------------------------------------
امید دارم که در پیشرفت این نوع سروده مرا یاری نمایید..
سپاسگزار از محبت شما دوستان