سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 5 بهمن 1403
  • انتخابات اولين دورة رياست جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ ش
25 رجب 1446
  • شهادت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام، 183 هـ ق
Friday 24 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

    جمعه ۵ بهمن

    شا ه و گِدا ;

    شعری از

    داریوش پورافشار

    از دفتر انسوی دیروز نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲ ۲۲:۳۹ شماره ثبت ۱۸۷۸۶
      بازدید : ۵۸۰   |    نظرات : ۲۱

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    در حصارِ خود کامگی بهار 
    آسمان لرزید ؛ 
    اجساد  سر برون آوردند ؛
      زمین , آدمیان را ​,
      به سوی  خود کشید/
    شا ه و گِدا 
    هم سو در اِنزوا 
    همگی  جمع شد ه ایم 
    با ژ گونْ در پیشگاه ​
    و 
    هلهله ی آدمیان این چنین :
     
    کسی را دیدم  زرد رنگ 
    پرسید قیامت گشته  ؛
    بچه ای  گریست و  گفت: 
    گشنه ام گشنه  ؛​
    مردی را دیدم  
     ساعت طلایش  را بخشید 
    به پیر مردی ؛
    ارمنی شراب خور ، پوز خندی  زد و 
    پیکی دگر  نوشید ​/
    ملای  منبر نشین را 
     نمیدانم چه  شد ،
    رفت  ته صف و آهی کشید ​؛/
    زنی روسریش را محکم بستْ ،
    آرایشش را پاک کردُ  گفت:  یا زینب ​/
    پیر زنی را دیدم با انگشتانش های ور میرفت ؛
    به ناگاه  داد زد ،خدارا شکر​
     گفتم: چه شد ؟
    گفت: گناهانش بخشیده باد
    هر  آنکه  به عمرش ;
     سه بار خدای را کرد, طواف/
    مردی دگر  صلیبی کشید بر سینه اش ؛
    انجیل  را گشودو گریست بر این  آییه اش ؛
    که 
    ببخش تا بخشیده شوی ،
    گفتم  :  چه راحت ! ،
    پس بخشیدم ،هر آنکهِ ،بهِ من بد  کرد ,
    پس میبخشد، هر آنکهِ من ، بهِ او بد کرد ​؛
     به ناگاه خلبان گفت: خطر رفع شد ؛
    ساعتی دگر مینشینیم بر زمین .
     
    بی خیالِ همه را  که چه شد؛ 
    مردی که ,ساعت ش را ,بخشید; جالب بود,
    حیران،
    دنبال پیره مرد میگشت و ,
    های میگفت : ساعت من کوش ؟ ...ساعت من کوش ؟
     
    .........................................................................................................................
    پ . ن 
     
    بام کشان پا نهادیم به جهان ;
    انسان آمد که بماند 
    ان زمان که فهمید خواهد مرد  
    خدا را یاد نمود  ;
    به دنبالش گشت 
    بیابد فرصتی بیش /
    و  
    انسان چه زن چه مرد
    تا میانسالی چه میدانست روزی خواهد مرد /
    واین رسم خدا شناسیت 
    هر اندازه به گور نزدیکتر 
    خدا عزیزتر.
    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    4