جمعه ۶ مهر
بر سنگ مزارم شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۵:۳۱ شماره ثبت ۱۸۵۲
بازدید : ۹۱۲ | نظرات : ۱۹
|
|
از خدا، شاکر که از من جان گرفت، غربتِ موهومِ من، پایان گرفت، دیگر از دیوانه بازی های درد، دیگر از شب و تب ورخسار زرد، دیگر از رخسارِ گلگون از زدن، دیگر از فریاد و واز رقص بدن، دیگر از نامردمی های زمان، دیگر از بیهوده گردی در جهان، دیگر از ماندن درونِ آن صدف! دیگر از رفتن به هر سو بی هدف، دیگر از پستی ی پستوی شما، دیگر از هر شهر و هر کوی شما، دیگر از رقصیدنی نا خواسته، از صدا وز خنده ی خود ساخته، دیگر از زخم زبان ناکسان، دیگر از شوری ی چشمان خسان، دیگر از هر غربت بی انتها، دیگر از هر فخر و هر نشوو نما، دیگر از کابوس شب های دراز، دیگر از بار لبانی پر گداز، گشتم آسوده به حق راحت شدم، راحت از هر محنت و وحشت شدم، زندگانی آنقدر گردید سخت، کآرزویم هر چه بود از یاد رفت... ...... پژواره ...... این شعر بدون علامت تعجب را برای سنگ مزارم سروده ام. هرگونه کپی برداری از
آن قبل از آنکه به حقیقت بپیوندم؛ اکیدا ممنوع است...اما بشتر دوست دارم
شعر(پروانه ها، خواهند رقصید) را بر سنگ مزارم بنویسند و این مثنوی را در حاشیه سنگ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.