★.¸¸.•*´`*•.¸.¸¸.¸¸.•*´`*•.¸★
شوهمدوش منه مجنون، تا رموز عشق آمــوزی
لحظه با اين دلـسوخته بنشين تا كه توهم سـوزی
جز زهـد و رياضـت كـي عـاشقي رسـد به ياري
لـحظه بامـن باش تا كـه رسي به عيش و پيروزي
شـب در ذكـر آن جــويم روز در پــی آن يارم
انـدر ســر من ایــن گذرد، ســــودای شـباروزی
من روح و روان خـويش را مانـند پروانه سـوزم
تاتو رخ جانفزاي خويشرا،چون شمع برافرروزي
در موج بـيكران مــحبت، رمـوزها افزون است
بايد ايـجان شـاگرد شــوي تاكه آمـوزي رموزي
ازنـوش جــام وصــال او از حــق امـــيدها دارم
دل از تـو بـرنـدارم شـايـد كه رســم بــتو روزي
یـک رشــته از گـيسوي او بـاتيغ غــمزه و نازش
ای ظريف چشتي بستان تا كه چاک جگر دوزی
★.¸¸.•*´`*•.¸.¸¸.•*´`*•.¸.¸¸.•*´`*•.¸★
آمــد بـــهار عـــاشـقان آرام جـان مـن كجا
لحظه وصف عاشقان، روح روان من كجا
بلبل نــشسته كنار يا لــيكن من تـــك و تنها
بارها نوشم جام جفا ، دلبر مستان من كجا
از درد هجران، ز سما سركشيده فغان من
ديده زاشك دريا گشته، نورچشمان من كجا
آنكه غــمگين گشته منم، رسواي زمانه منم
ــبدنام دوران مــنم ، غنچه خندان من كجا
دردي كز جاني بُـوَد راحت فــزاي دل بُوَد
زخــم زبانش مــرحم بُوَد ، درمان مـن كجا
زسرشكم ماندم پا به گل، وزياران گشتم خجل
دلرا از جهان بركندم ، جان و جهان من كجا
ازدست دل مهجورم ، وز دوري يار به فغانم
به هواي عشق به پروازم ، گل افشان من كجا
هرگل جاني نشود ، همراز و همنشين ــنشود
گلها زياد است ، اما گــل ارغـــوان مــن كجا
موجود فاني دوست نشود آنكه باقيست يارشود
هركس مــونس نـــشود ، يار جاودان من كجا
ظـريف گــشته شيدا سخن ز عشق او آفتاب دل
بيخود شعرم موزون گشته، شرين زبان من كجا