دوشنبه ۳ دی
سالیان گذشت و من آموختم / شعری از داریوش پورافشار
از دفتر انسوی دیروز نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ ۲۲:۴۴ شماره ثبت ۱۶۵۱۷
بازدید : ۷۱۳ | نظرات : ۴۰
|
دفاتر شعر داریوش پورافشار
آخرین اشعار ناب داریوش پورافشار
|
پس از رسیدن به یقین /
نفسی تازه کردم
بر بالین
عمری که من را گزید/
و تو میدانی؟؟؟ تیک تیک ساعت
یعنی تلنگری بر عمر واهی/
به گاه باید بر^ این آستان اِيستاد
و فرود را کرد قبل از سقوط /
گاه آدمی زانویش را بغل میگیرد
لبانش را میگزد ساز غم سر میزند
با ناکجاهایش مینالد
با کجاهایش نفس میگیرد/
سالیان گذشت و من آموختم /
که خاطرات را دست خوش تغیر نیست
باید سوخت - ساخت و آموخت
و قبل از آنکه دیر شود
بعد را از قبل خالی کرد
بدون تکرار فاجعه /
و همیشه برای بازگشت دیر نیست
پس بازگرد قبل از آنکه بازت گردانند...
2
به بوی نفست سراپا ، به سرشد م
خارج از این دایره
تا بیکران
همسفر
اختر شد م
به میان ابر و باد و باران
لحظه به لحظه
دم به دم
گاه به گاه
چو تیر روان
تا که تورا
به
داغی آغوش زهره
مشتری شد م
با اورانوس سخنی گفتم! به لهجه مادری
( چَني قشنگیی کپووله ی چاوو آویی )
با نپتون
چای ی را مهمان شدم
برنا به دل
سوی مریخ روان شدم
نرسیده به آنجا بود
که دگر
بوی طعم عطر بوسه هایات به نفسم نماند
آه
به گمانم, خود زمین بود دگر بار
مرا
صدا میکرد .,
(اما قسم به نقطه مرکز _ به خورشید
بی حضورِِ تو
بازگشت بی معنیست .)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.