يکشنبه ۲ دی
نجواي دل شعری از غلامعباس عالم دوست
از دفتر عمومي نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۴۶ شماره ثبت ۱۵۸۸۳
بازدید : ۱۰۷۱ | نظرات : ۳۰
|
دفاتر شعر غلامعباس عالم دوست
آخرین اشعار ناب غلامعباس عالم دوست
|
يك زمان ما هم ميان باغ
بلبلي بوديم و با گل رازهاي نا گفته مي گفتيم.
زجام باده هستي
دو دستي
شراب عشق را لاجرعه مي نوشيديم.
و مي پوشيديم
قباي سبز فام خود.
ومي ريختيم
شهد زندگاني را به كام خود.
ولي ناگه
يكي باد خزان
توفنده، خشم آلود
بسان صاعقه ،
بر خرمن عمرم ، شرر افكند.
به پيش ديدگانم
آن گل زيباي من را.........................!!!!!
واي بر من .....!
واي بر من.......!
============================
حاليا!!؟
سر گشته و ملول از انديشه نا پيداي فردا
كه مرا در ميان بودن يا نبودنت به ترديد مي اندازد.
آرزوي شكستن بغضي معصوم دارم....... مادر.
...............................................................
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.