سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 4 بهمن 1403
    24 رجب 1446
      Thursday 23 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        پنجشنبه ۴ بهمن

        دعوای روحم با جسمم بر وزن غزل خواجه شیراز

        شعری از

        حامد زرین قلمی

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ ۱۰:۲۴ شماره ثبت ۱۵۲۱
          بازدید : ۱۱۵۹   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حامد زرین قلمی
        آخرین اشعار ناب حامد زرین قلمی

        به خدا از دل تو سنگ تری نیست که نیست

        وز دلم بر دل تو راه و دری نسیت که نیست

        شعر خواندی و گمانت که خریدار توام ؟

        به خدا طا لب تو هیچ خری نیست که نیست

        اگرت چار نفر به به و چه چه کردند

        فکر کردی که زتو خوبتری نیست که نیست ؟

        تو چه پنداری از این غره شدن ها که تو را

        قلمی هست و زدل هیچ اثری نیست که نیست

        نه که از قالی کرمان خط و نقشی داری؟

        نقش بگذار . تو را پا و سری نیست که نیست

        به خدا چون تو هزاری به درم می آیند

        که مرا با یکشان هم نظری نیست که نیست

        گهرِ شعر و غزل را به کجا ربط دهی

        عجبا ! در دل و جانت گهری نیست که نیست

        مقصدم کعبه دل بود برو خوب بخوان

        کز درت بر در او راهبری نیست که نیست

        این همه پرتی از مرحله  کی لایق  توست ؟

        خبرت از گهر و از هنری نیست که نیست 

        غرضِ  نا مه من را زکجایش خواندی ؟

        نگرفتی که درونش غرضی نیست که نیست

        تو چرا با خَم هر قافیه ام میرقصی ؟

        بهر این رقص تو ما را کمری نیست که نیست

        وای از آن فیس و افاده اُف از آن شرم حیا !!

        برو اطوار تو را ناز بری نیست که نیست

        نگران دل لک دار خودت باش رفیق

        دامن پاک تو را کو خطری؟ نیست که نیست

        تو به این وهن و اهانت دل من خون کردی

        خون تر از این دل زارم جگری نیست که نیست

        خوب گفتند که حاصل شود از مِهر . مَرَض

        حاش لله سخن خوبتری نیست که نیست

        باز گویم خدا پشت و پناهت که تورا

        حاصل جمع دل و جان ثمری نیست که نیست

        حامد از خلوت خود گفت و زبان گاز گرفت

        که دگر شمع غزل را شرری نیست که نیست

        حامد زرین قلمی

          22/11/1389

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        طاها محبی (حزین)

        ،

        نازنین ازیدهاک

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2