در میان اختران ای ماه ، پیدایی هنوز
سالها شد ، مونسِ تنهایی مایی هنوز
در کنارِ شعر ها در کوچه سارِ عاشقان
ناظرِ افتادنِ صد اشکِ شیدایی هنوز
پادشاهِ آسمان و با گدایان همنشین
بر بساط شب نشینان محفل آرائی هنوز
دوستان هر یک جدا رفتند سوی دیگری
ای بنازم معرفت را که تو اینجایی هنوز
هم کنارِ یوسفی در چاه ِ غمها تا سحر
هم چراغِ کاروانِ مصرِ سُفلایی هنوز
شِکوه از بی مهریِ ابرِ بهارانت مکن
کز پسِ صد پرده ، ای زیبا ، فریبایی هنوز
گر بپرسی حالِ این یار قدیمی را ، بدان
کو ندارد در میان عاشقان جایی هنوز
پیر گشت و در عجب ماندست از احوالِ تو
کز کجا اینگونه خوش سیما و غوغایی هنوز
از شرارِ شمع ِ عشقی باز می سوزد ولی
نیست جانش را چنان پروانه پروایی هنوز
همچو وامق تا بگیرد دامن ِ مهتاب را
می کِشد راهِ خیالش را به عذرایی هنوز
روزها در انتظارِ وعده ی دیدار و شب
تا بخواند درسِ عشقی را الفبایی هنوز
موجِ خون در ساحلِ قلبش تلاطم می کند
تا بگوید با دلِ حامد که دریایی هنوز
حامد زرین قلمی
14/4/1391