چهارشنبه ۲۸ آذر
به سوی توست میل بادبانم شعری از محمد دهقانی هلان
از دفتر بی خوابی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۲ ۱۷:۱۶ شماره ثبت ۱۴۶۳۳
بازدید : ۶۵۵ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر محمد دهقانی هلان
آخرین اشعار ناب محمد دهقانی هلان
|
تو لبخندی و من اشک روانم
در آن تصویر آخر جاودانم
پس از آن واپسین دیدار چیزی
درون خویش گم کرده نهانم
عجب تاریک بود آن ره که از آن
ز هم بگسسته آید کاروانم
تنم افگار ورخ پر زنگ ودل خون
حزین اندیشه وحیران روانم
تپش با لخته ای خون بود دیروز
کنون وامانده ام آن را چه خوانم
ز دیده همسفر با اشک هر شب
پیاده زایر آن دیدگانم
ضریح نورباران سکوتت
رسد بر دست فریاد و فغانم؟
که فریادت زنم ای نازنینم
شبی در کوهساران آن چنانم
تو هم گویی مرا با ناز "....اینم"
به پژواکی از آن سوی جهانم
به لبخند تو ای نیلوفر ناز
بدان محتاج تر از باغبانم
تبسم کن بهار نازنینم
که از بی برگ و باری چون خزانم
بخوان ای نغمه ی پر شور هستی
نخوانی مرگ می بندد دهانم
اجل با بوته ی هرز سکوتش
بپیچد گرد گلبرگ بیانم
نبین سیمای پر چین را که امروز
پس از عمری هنوز آن نوجوانم
که می رست از خیالت لاله ای سرخ
به دشت گونه و باغ روانم
هنوز آن کودک بازی پرستم
که روی پله های نردبانم
رها هر روز از آن سوی دیوار
ترا تا شب به بازی می کشانم
مگو کان نردبان یکباره فرسود
مگو آمد خزان بر بوستانم
ترا انگار از من سر کشیدند
تو چای آرزو من استکانم
به گرد شمع خاموش تو در وهم
خیال خفته ی پروانگانم
نداری گوش بر این گوشه ی تنگ
که در آن هر شب از غم نوحه خوانم
زبان کالبد با روح می گفت:
چگالی زاده ای "جرم آشیانم"
مرا گویی که" جان آهنگ" زادند
از آن روز ازل در قبض جانم
دلم چون بستری بی رنگ وخاموش
به شهر خوابها کابوسبانم
تو گویی آسمان هم رنگ بازد
به پیش چهره ی چون ارغوانم
مسافر باشم و زین خاک سوغات
بود در زاد حسرت ارمغانم
به تیغ غصه ای قصاب گردون
بریدی مویرگ های امانم
به دریای غم ای طوفان تقدیر
سواری داده ای بس رایگانم
نسیم ساحل آسایش مرگ
به سوی توست میل بادبانم
ز دلتنگی که خواهد خواند روزی؟
نمی دانم پس از من داستانم
اگر آمد سراغم پیکی از او
بر او گویید این سان از زبانم:
خیال توست در گهواره ی گور
تویی لالا ومن خواب گرانم
برای "دوستت دارم" دریغا
کنون دیگر نمی گیرد زبانم.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.