در فراز و فرود زندگی مثل همیشه در حال فرودم
بر تو دلدار قدیمی عرضِ سلام و عرضِ درودم
این تنها بختِ من است که میدانی از توست
همه شعر و ترانه و سرودم
امشب قصد نمودم نامه ای برای تو نویسم
بگویم از حالمو جدایی و چشمهای خیسم
به یاد دارم شاعری نوشت این نامه را لیلا فقط بخواند
منتشر کرد و دید جز لیلا یک ملتی همه بخوانند
اما این نامه به هیچ عنوان خصوصی و محرمانه نیست
دل رسوایِ من دگر در پی پنهانه این عشق جُرم انگارانه نیست
از منتقدین عذرخواهم اگر دیدند این نامه وزنی ندارد
امشب لحنم شاعری نیست ؛ ذهنم حوصله وزن و مَزنی ندارد
اگر حال مرا بپرسی ؛ خیلی تعریفی ندارم
هر شب میبینم خوابت و تعبیری ندارم
با اینکه سخت بود جداییت اما گذشت
هر ساعتش روزی و هر روزش ماهی ؛ اما گذشت
البته این گذشتن نامش زندگی نبوده و نیست
بیشتر از مُرده ای که از بخت بدش مانده نفس ؛ نبوده و نیست
گله ای از تو ندارم ؛ دیدی دنیا اینگونه برایت خواستنیست
اگر گله ای هم باشد از آن بالاسریست
من نمیدانم چه گناهی کرده بودم که چاره ای جز تاوانش نبود
حتی اگر گناهی بود؛ عشق را ابزار تاوان نمودن رسمش نبود
مهری ویرانگر بر دل اندازی و نشنوی صدایش؛ انصاف نیست
همچون واژه شُکر ؛ که شَر شده و او را میانش کاف نیست
بگذریم ؛ خدا صدای ما را نشنیده و نخواهد هم شنید
دل ما که چشم به راه نعمت جز حکمتش هیچ گاه ندید
چون بی نشانی ؛ بی خبرم بود از حالِ تو
هر شبم از دیوان حافظم می خواستم فالِ تو
وای از شبی که حافظ بی حوصله بود و فالت خوب نمیداد
مغزم دستوری جز خودخوری مثل موریانه بر چوب نمیداد
چون میدانم نامه ام جوابی در پی ندارد حالت نمیپرسم
درست است پر و بالم ریخته اما هنوز هم اندکی تُخسم
دروغ چرا؟ هنوز هم با یاد تو گه گداری نیش من باز می شود
دیوانگی می کند در پی ریتم شادی از یک ساز می شود
درست است نوایِ سنتی برای روح همچون شَهد و کَره است
دل گاهی هم محتاج به آهنگ شیش و هشت شب پَره است
که بگوید؛ ای قشنگتر از پریا تنها تو کوچه نریا
بچه های محل دزدن عشق منو میدزدن
او هم مثل من دل نگرانه پریَ ش بود
چه نگرانیه بِجایی از دزدیدنَش بود
شعر : علیرضا دربندی
زیبااااست..