سرنویس یا اسر بنیس
الهه ازلی جنگل مدام بیدارتر از روزهاست
هیچ گرگی تنهایی شیر را قبض چنگ نخواهد کرد وقتی الهه بیدار است
بانوی ازلی تقدیم می کند
چه کسی همراه قبیله ی چند قرن پیش
می خواهد شاخ گوزن های جنگل را درهم شکند
گاهی از نسل پرندگان
گرگها بالهایی شبیه پرواز دارند
دروغ است روی گور شیران جنگل
شماتت در پرده باشد
باور کن قول داده ام
غصه تسلای هشدار مرگ من باشد
گاهی از نسل درندگان
جوشش رویا غروری متفاوت
متعارف اصل ناهمگون
فقیرترین حیوان جنگل باشد
باور کن فریاد خواهم زد
تکرار ،قیامت غمناک اسرار آمیز قبیله ها
در سرنوشت جنگل خواهد بود
برای بار چندم از تغییر هفته خواهی فهمید
هیچ کس رازش را خندان
به اتفاق سر تکان نمی دهد
هیچ کس جوری نگران
پریشان هفته ها
شیری را آویخته در یاوه نخواهد کرد
از وجدان چه کسی
قبیله به حیای من دروغ خواهد گفت
دروغ است روی گور حیای من
گرگ ها در ایوان خانه قدم می زنند
می گریم تا رندانه و شکیبا
آغاز گمان نسل ها در جنگل باشم
آغاز گمان بیداری همراه الهه ی ازلی جنگل
محمدرضا آزادبخت
این یک پی نوشت نیست هشدار است
به زودی در خواب قیام خواهد کرد تا جایی که کابوس ها خونخوار می شوند
دندان شکسته در دهان فرو افتاده به تهوع آدمها ناسزا خواهد گفت
به زودی در خواب دوباره خلال دندانت را قرض خواهم گرفت
تا تهوع را به استیضاح بکشانم
با اجازه نقدی خواهم کرد با محور شعریت در این اثر
نقدم کلی خواهد بود و از نگاههای نظریهمحور دوری میجویم:
در نگاه من، شعریت در این اثر سه محور اصلی دارد:
1. تصویرسازی نمادین/استعاری: جنگل، گوزن، شیر، گرگ، قبیله، بال، حیا، دروغ، همه بار معنایی دارند و بافت میسازند. این تصویرها صرفاً زینت نیستند، بلکه حامل مفاهیمی چون انقراض، خیانت، دگرگونی نسلی و ... هستند؛ خلاصه که اینان خاستگاههای درونی روایت راوی هستند.
2. لحنی اندیشمند اما رازآلود: زبان شعر پر از تعلیق، پرسشهای نهفته، و گزارههاییست که شبیه زمزمه یا پیشگوییاند. این لحن، حالتی شاعرانه و تأملبرانگیز میسازد که نثر نمیتواند به آن برسد. دقت کنید که اینجا نثریت بعضی سطور را نفی میکنم اما...
3. گسستهای معنایی معنازا هستند: گرچه ساختار نحوی شعر در جاهایی شکسته یا ناهموار است، اما این گسستها در راستای بیان مفهومی ناهمساز و شکستهاند؛ یعنی فرم از معنا تبعیت میکند، نه معنا از فرم.
در مقابل، به نگاه من این اثر سه ایراد که نه، با سه چالش روبروست:
1. ریتم موسیقایی یکنواخت یا حتی غایب: آهنگ درونی در بسیاری از سطرها وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. در حالت عادی باید روی ساختار صوتی بازنگری شود؛ مگر آنکه تعمدی در کار باشد.
2. گاه ضعف شاعرانگی: در این اثر سطوری هستند که از ایجاز، ترکیببندی زبان، رونق تصویری و ... تهی گشتهاند. مثلاً بک مورد: "هیچکس رازش را خندان / به اتفاق سر تکان نمیدهد" بیش از آنکه شاعرانه باشد، گزارشیست.
3. ابهام نازا تعلیق بیراه: در جاهایی ابهام تنیده در اثر، به جایی نمیرسد، و یا حتی فراتر از این، افراط در تعلیق، معنا را گم میکند. برای این مورد نمیشود سطری را مثال آورد، اینان در بافت کل اثر تنیدهاند.
اما آخر
در مجموع، این اثر یک شعر آزاد با زبان استعاری، اندیشمند و تصویریست که گرچه استوار در مسیر شعریت ایستاده، اما برای قوام بیشتر باید از یک دور پالایش زبانی و تمرکز بر موسیقی درونی بهره ببرد تا شعریت جایگاهش مستحکم شود.
عزت زیاد و خیر مستدام