#چهارپاره- شماره ۰۲
بسمه العزیز
آب حیات
۱
دیری است که در هاله های ابهام
همواره وضع روزگار آشفته است
در این شب طولانی و مه آلود
گویی که بخت بینوایان خفته است
۲
می آیی از راه و در این تاریکی
روی تو ماه آسمان دل شد
مهر تو از عمق از وجودم جوشید
اینک دل و جانم به تو مایل شد
۳
هر گام که برداری و بگذاری
پیدا است اعجاز و کرامت دارد
سرو بهشتی قد و بالایت
حقا نشانی از قیامت دارد
۴
آشفته حالم در زمانه اینک
از گردش این چرخه بدآیین
لبخند محوی هم برایم کافی است
تا دردهای من بیابد تسکین
۵
هر گوشه چشمان ناز و مستت
میخانه پرشور و دل آرایی است
خال لبان بوسه بخشت بیشک
از آیههای بارز زیبایی است
۶
از چشم هایت می گریزم اما
صیاد چشمانت به قصد نخجیر
گویا مرا کرده نشان تا بارد
از قوس ابروی کمان بر من تیر
۷
ای من به قربان نگاه تندت
آیا مجال عرض یا آهی هست
آیا برای مهرجویی از تو
ای دلبر نامهربان راهی هست
۸
از لحظه ای که چشم های نازت
دل را ربود از دستم و با خود برد
جان می فشاند مهدی و یک روزی
گویند او در آرزوی تو مرد
۹
دیدم گذر می کردی و پنهانی
یک خنده آمد بر لبان قندت
اب حیات زندگی من شد
آه ای غریب آشنا لبخندت..
#مهدی_رستگاری
سی ام فروردین سال یکهزار و چهارصد و چهار خورشیدی
نوزدهم آوریل ۲۰۲۵ میلادی
دفتر شعر روزگاران
༺࿐•◍•✿ฺ🦋✿ฺ•◍•࿐༻
۱۲۳۷
شورانگیز و زیباست