#مسمط- شماره ۱۶
بسمه اللطیف
دل تنگ
تضمین غزل شماره ۳۹۲ دیوان حافظ شیرازی
۱
چون غنچه کرد قصد جامه به خود دریدن
میگفت هاتف غیب از لذت رهیدن
در نزد آنکه دارد چشمی برای دیدن
《دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن》
۲
هرچند بسته ما را ابعاد بسته تن
از روح ما گرفته است این خاک تیره دامن
بشنو غریو فریاد از قلب خسته من
《از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن》
۳
بر پا شده به هرسو طبل و نقاره جنگ
بر قلب مردم ما دلشوره می زند چنگ
پیش از بلا به بانگ آن یار نیک آهنگ
《خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلِ تنگ
وآن جا به نیکنامی پیراهنی دریدن》
۴
آگاه باش ای دل در موسم شکفتن
در رازخانه گل باشد حرام خفتن
باید به مهر کوشید بر گفتن و شنفتن
《گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سِر عشقبازی از بلبلان شنیدن》
۵
در آینه عیان شد بر مردمان بیدار
آشوب روز روشن را می کند شبی تار
اینک به عیش کوش و در روزگار غدار
《بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن》
۶
در این سفر که مانده پای رونده در گل
گر چه شده است سنگین رنج زمانه بر دل
ای دوست از محبت هرگز مباش غافل
《فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن》
۷
مهدی جناب حافظ در روزگار بلوا
آزرده بود از اوضاع بی ثبات دنیا
می کرد ختم شعر و می گفت این دعا را
《گویی برفت حافظ از یاد شاهیحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن》
#مهدی_رستگاری
بیست و یکم فروردین سال یکهزار و چهارصد و چهار خورشیدی
دهم آوریل ۲۰۲۵ میلادی
دفتر شعر روزگاران
༺࿐•◍•✿ฺ🦋✿ฺ•◍•࿐༻
۱۲۳۳