يکشنبه ۷ ارديبهشت
|
دفاتر شعر راشد نصرت سراوان
آخرین اشعار ناب راشد نصرت سراوان
|
مراْ اَفسونِ خود کردیْ خیالَم جَمعِ خود کردی
سَرِ عقلْ شرط بندیْ مراْ کابوسِ خود کردی
گر سُراغ اَت آمدم هر بارْ کارِ دله من بود
تو با روی اَت چراْ اینْ خواهانِ خود کردی
خداْ صَبرِ تو سَنجیدْ منتظرْ زیباتری اما
نگهْ منعکس افتادْ ولی توْ عاشِقتری با ما
از عشقْ با خبر باشیْ ای یاغیِ بی میل
پَرسه زدی دُورَمْ شکستنْ جایِ خود دارد
چِکاندیْ تیرِ خود باقیْ اگرْ به من اُفتَد
پیشِ هر چشم اتْ آنْ سوی من افتد
منْ تسلیم که نهْ پیش قدم خواهم بود
پِدَرَتْ با چه قیاسیْ تو مراْ محکوم کند
مگر روزی نشد عاشقْ آن خدا می گفت!
چو از دلْ نشنیدنش آمدْ جفا می گفت
به آن عشقَشْ که شایدْ خو کند هر بار
رسیدنْ آرامِشِ جان بودْ نهْ کندنِ دل را
غریب آمدم شایدْ که گفتمْ مدارا است
بگو شرح را بر ویْ دِلَش همْ خبردار است
خدایا!کوتاه بیاْ که دل دادم به رُسوایی
از جانْ چه می خواهیْ چنینْ به یَغمایی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.