شنبه ۲۳ فروردين
|
آخرین اشعار ناب نیما ولی زاده
|
درختِ زندگی هنوز مستِ مسیحایِ تنِ
بانویِ مرگِ سایه ها ، از نور لبریز میشود
نیمی زِ من مردی که بر چهره نقاب میزند
یک دختر از جنسِ غزل ، از ترس آزاد میشود
کولی ترینِ معشوقه یِ جاماندهِ از این کاروان
در پیچ و تاب مویِ تو ، ماوا گرفت آرامِ جان
نگار راحِ روحْ روانْ بر ره نشینِ خانه ات
این نورِ آتشِ من است بر مویِ تو آرامِ جان
از جنسِ شعری سرکش است تلاطمِ دیدارِ تو
شاید که مرزِ تن کمی در هرمِ تو معنا گرفت
از جنسِ موعودی که در یک خانه از ترانه ها
عصیانِ یک بهانه شد ، دامانِ مستت را گرفت
عصیان همان غرور که در لبهایِ تو آرام یافت
با واژه ای گم گشته از لمسِ آناهیتا بخوان
در ماورایِ هست و نیست ، مویِ پریشان تو را
ماوایِ باران کرده اند ، از بارشِ گیسو بخوان
گاهانِ گهگاهی که در آغاز تجلی کرده ای
بر چهره تصویر میکنم ، شاید مرا پیدا کنی
از نورِ ماه آغشته شد جادویِ بوسه یِ هراس
طلوع لبهایت کجاست ، شاید مرا شیدا کنی
گندم که نیست ، گیسویِ توست افسونِ اولین گناه
باران که نیست ، شهدختِ شعر بر واژه میبارد هراس
سوسو که نیست ، درخششِ الهه یِ قصرِ نیاز
در خلوتِ افسانه ها بر دیو میخواند هراس
آنسوتر از دامانِ تو ، ای ماه پیشانی هنوز
هم خانه ای از جنسِ تو ، در انتظارِ سایه هاست
ای آخرین لبی که این بوسه هوایت میکند
نامِ مرا تکرار کن ، مانترایِ وهمِ سایه هاست
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیباست