سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 2 اسفند 1403
    22 شعبان 1446
      Thursday 20 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        پنجشنبه ۲ اسفند

        شاه و پیشکار

        شعری از

        طوبی آهنگران

        از دفتر دفتر شعر طوبی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۵ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۹۳۰
          بازدید : ۴۳   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گفت شاهی به پیش کارخویش
        شما را ز ما سبب رسید زبیش
        که دوری کنی چو گرگی ز میش
        خوش روی بودی زما دین وکیش
        کوتاهی کنی امر سلطان ز پیش
        گفت چه سخن دارم من درویش
         دعا  گو ی شما هستم زین بیش
        رسیده فراوان  وزشما ما را بیش
        برسفره اربابی همه رونق ابریش
        بخواراندی همه زتعام صقیر و کبیر
        درجواردعای گویندهمه غنی و فقیر  
        به درگه امید ارزو ی جوان داریم 
        درسایه از دشمن سکان داریم 
        همه از خویشیم نه از پیش
        همه از جانیم نه بد زکیش
        سلطان زین گفتار به خشم امد
        به سینه دست نهاد بدن جم امد
        گفت چاپ لوسی حرام است نزد ما
        توهین به شعور جفا است نزد ما
        رسیده ز درگه مرخص کنم یار
        به جایی دیگر دربس کنم یار
        مرد چو شاه را خشم گین بدید 
        به نرمی سخن پیش کشید 
        سن زکار دگر بگذشته ای نجیب
        جز مکان جای دگر نگفت طبیب
        نتوانم سنجم  کاررا بخوی دگر
        ناید دستم به کار کوی  دگر
        گفت  سخن یک باره زند شاه
        بار دیگر شاید شلاق  زند شاه
        مرد بیچاره نان بریددل شکست 
        شرم امد زاحل گوید زبخت 
        روی به صحرا نهاد تا نفس امدورفت 
        سرد بود هوا اتش درنفس امد ورفت
         شب بشد هوا بسیار تاریک شد 
        در انبوح درختان چون نخ  باریک شد
        گفت خدایا چه سحر درکار گوی تو
        شبی درکاخ شاه شبی دار کوی تو
        بسیار رنجاندم بنده گان بی گناه
        تا توان داشتم تازاندم بر بی گناه
        عرض خواهم می بخشی از گناه
        دل شکستم هر شبی از بی پناه
        تا توان داشتم خدمت کردم به دوام
        یاد بردم کین جفا بر خود کردم مدام
         تا نا توانی امد کمین گشتم  بی پناه
         فهمیدم بنده ای بودم در بندشاه 
        خطا کردم خدمت این باب را
        حال بعد در گوشه ای خاک را
        هرچه خواهی بکن این ناپاک را
        زین بعد بنده گردم بنده خاک را
        در گرو جانم تا توان کار بسته ای
        در گرو ابرویم ابروی بنده ای
        قفل کار زندگی وزاحل شرمنده گی
        ُپای رفتن نیست زین در ماندگی
        غرق دریا تفکربود بی تاب خجل
        همان جا بی چاره رفت ز جل
        با طلوح ازخواب پریددباز رنجان شد
        دیدارامشی به جان ناتوان پنهان شد
        جان نا امید را امیدی دیگررسید
        قوتی ازبار گاه سلطانی دیگر رسید
        چندی سوی خانه زد قدم  
        بر سر راه بتلاقی دیدعلم
        گفت رفتن از بتلاق دشوار بود
         بلاق و سردی ان تکرار بود
        دید بانویی زیبا روی پای در بتلاق نهاد زانو 
        در شی بلاق به چیدن چلپا ی دارد روی
        پیش رفت گفت در این اب سرد 
        چطورمی بری الف چیست تب درد 
        زن به کم محلی و به کارمشغول 
        بازگفت بدانم چیست کار ملول
        زن گفت این بلاق را تحمل می کنم
        می فروشم به همسایه توکل می کنم
         می خرم اردحلال امر معاشم می کنم
        فردا چکمه می پوشم  دوام شام می کنم
        کارم باشدهمین تا الف داردزمین
        شوهرم راکشته اند جمع بیدادنا کسین 
         حال پنج نفربی نان مانده ایم ما
         پنج نفر بی توان و درمانده ایم ما
        مرد از مرد بودن خود شرمنده شد 
        دل شکست و  از خود ازرده شد
        گفت خدا وندا به من فهماندی این چنین
        زندگی اینست نه در بنداین کسین
        امروزدانا شدم درپوست  ویران شدم
        عمرمن بلاقی بود با شرافت عمر زن
        خدمت کاراو بود مانند برف بود عمر من
        دست خود بالا بزد گل راسرشت زد
        پای درسرداب نهان خشت زد
        روز شب زحمت کشید بی منت رسید
        گل را به خشت قالب کشید بی منت شنید
        خشت  را که بفروخت ارام گرفت
        معنی انسان ِاز انسانم گرفت
        لذتی برد از عمر مانده پیش خویش
        وزمحبت درگشود  از صله وز خویش پیش
        فهمید زندگی را به کسی باید سپرد 
          زیر دست را به احل باید سپرد
        در ازاده گی در گلستانه بدید 
        خدمت دیگر نکرد  برده گی شد ناپدید
        چوبی بود صاف در دست شاه
        چون خمیده شد کمربیرون  انداخت راه
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۲ روز پیش
        خندانک
        درود بر بانوی نازنینم خندانک
        بسیارزیبابود خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دیروز
        درود بانو
        آموزنده و زیباست خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۲ روز پیش
        درود بر شما..
        زیباااااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        🌹🌼🍀🌹🌼🍀🌹
        خوش آمدید🌹❤️
        🌹🌼🍀🌹🍀🌼🌹
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۲ روز پیش
        با یک دنیا ارادت وسلام
        لذت بردم
        زیبا و دلنشین سرودید
        دستمريزاد
        در پناه حق
        درود درود شاعر گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        🌹🌼🍀🌹🌼🍀🌹
        خوش آمدید🌹❤️
        🌹🌼🍀🌹🍀🌼🌹
        ارسال پاسخ
        مسعود مدهوش( یامور)
        ۲ روز پیش
        درودتان استاد بانو اهنگران ارجمند🥂👏🖐️🖐️🌸💫

        غزل بالا بلندی از شما گرانمهر خواندم قلمتان پایا💫🌸🖐️👏🥂🥂
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        🌹🌼🍀🌹🌼🍀🌹
        خوش آمدید🌹❤️
        🌹🌼🍀🌹🍀🌼🌹
        ارسال پاسخ
        سید محسن نصرالهی
        دیروز
        سلام بر خاله طوبی مهربون 🍓🍓🍓
        مثل همیشه عالی 🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2