( آنقدر سبزسخن میگویی
کز گریبان تو گل میروید )
به بیابان و به دشت
به همانجا که نگاه تو نگشت
به همان سبز ترین رایت عشق
به طلوع برق دیدگانت
به شکوه سرخی لبانت
به دلت ،جان و هوای نفست
به خدا مست تر از باده تویی
شاعر افتاده تویی
نفست بوی گل سرخ همان باغ پر از نسترن است
که به باغ دل من
همچو مینای ظریف چمن است
مگر از سبزه برون رفته نگاهت
که هوای دل دریا کردی
پاکباز قصه ی عشق هوسباز دل دریایت
که مرا سخت مسخر کرده
به نگاهی
سوز آهی
و به مژگان سیاهی
آی باغت همه پر گل
و نگاهت همه سنبل
دری از عشق گشا
به هوای دل عاشقم بیا
اندکی ناز ببار
سر صبح خنک خردادی
که به چشمان دلم
به نگاه سبز مخملینت
گل صد برگ به دستم دادی
به خدا استادی
به ترنم صدا فریادی
به نگاهی دل و دین بر بادی
دیده ام محو تو شد تا به ابد
دلم آنجا
سر آن پیچ و تقاطع مانده
زیر سرسبزی باغ نسترن
در کنار گل سرخ
پا به پای وز وز دایم زنبور عسل
کاش آنروز آخر این قصه نبود
کاش در نگاه تو غصه نبود
مرد مهربان رویایی من
بهترین شعر قشنگ تنهایی من
چشمک ناز ترا جان و دلم می خردش
به خودش تا ته باغ عاشقی میبردش
تا همانجا که نگاه مست تو غرق شقایق گردید
و نگاهم به نگاه گرمت عاشق گردید
راستی هنوز هم می آید؟
صوت مرغ خرمایی خانه؟
علی صمدی بهار92