پنجشنبه ۲۲ آذر
کجا بودی آن روز... شعری از دانیال فریادی
از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۱۱ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۱۱۵
بازدید : ۴۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
کجا بودی آن روز
که تنهایی ام
کپسول اکسیژن م بود
در اوج بی نفسی
و سازش م با دیوار بلند
روز تولد ماه را
به من هدیه داد
کجا بودی آن روز
که خورشید
صورت این غریبه ی سرگردان را
نپوشاند
و پرنده ای که از بالای سرم
گذر کرد
پرواز را به من نیاموخت
کجا بودی آن روز
که تمام سوگواریم را
باد با خود
در دشت قاصدک ها گسترند
و سواری که از دور
پیغام ت را آورد
باد در بینی
اسب ش افتاده بود
کجا بودی آن روز
که انتظارم عبث بود
مانند گلی که در زمستان باز میشود
مانند درخت کاجی خشک
که لحظه سرسبزی را
از یاد برده است
کاش پروانه
پشت پنجره ی بسته
کلمه عبور را
از یاد نمیبرد
و سوسن صحرایی را
به گلخانه ی سلطنتی
راه می دادند
با تشکر
دانیال فریادی
با نقد خویش راهگشا باشیم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوار ممنون از نظر لطف شما سپاس | |
|
سلام و درود خدمت شما دوست گرامی ممنون از نظر لطف شما سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی تشکر بابت نظر زیباتان سپاسگزارم | |
|
سلام و درود خدمت شما دوست عزیز ممنون از نظر لطف شما سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.