سلام

آبی دریای چشمانت بنام
سرخی لبهای تب دارت کلام
گونه های مخمل سرخابی ات
صورت چون قرص مهتابانی ات
حلقه های موی پر تابت تمام
طاق ابرو بسته ی نابت سلام
آن نگاه پر نفوذ و چشم مست
آن کلام نافذ و معنای بسط
هر چه گویم اندکی از وصف توست
از نگاهت صد کلام تازه هست
این تمام ظرف احساس من است
عشق در آوای واژه روشن است
قدرت شیوایی و مفهوم کام
می نشیند در نگاهت، بی کلام
جان به قربان توام فرمان بده
پای عشق افتاده ام تاوان بده
فال امروز مرا تفسیر کن
خواب دیدم با توام تعبیر کن
مستحقی آمده در می زند
پای می کوبد دلش پر می زند
تا گشایی در به رویش، بینوا
جان دهد صد بار از یاس و رجا
مهربانا لطف و مهرت با که بود
می‌رود جان از دل  دلبسته زود
تاب اين غداره بندی ساده نیست
قدر این دل‌دادگی را گر ندانی سادگی ست

آذر.م
۱۳شهریور۱۴۰۳