دفتر گاو یک چشم تقدیم می کند
ای آفتاب نگذار
دستهایم وبال پاهایم شود
گاهی پاهایم
به شکل ستاره ها می خندند
ومادرم صمیمانه همراه آفتاب
حیاط (حیات )را کول می گیرد ....
از کوچ شن ها در شب بیزارم
کسی از شب می پرسد
آیا زندگی لهجه مادرم را داشت ؟
ورای فردا
کدام سایه در شن خواهد نشست
مرگ دیگر گونه کودکی بود
انگشت های باد را همواره می شمرد
مرگ دیگر گونه سفری بود
طول عمر یک ناشناس را
زیر بالش فلسفه خفه می کرد
مرگ در کفن خود تنها نیست
ای آفتاب نگذار
شعری مورد توجه مهربانی مرگ قرار بگیرد
مرگ دیگر گونه دقیقه ای بود
در رودخانه تن وزغ ها را
پیوسته در هراس خیس سکوت می برد
دریا غفلت حضور مرگ زنی است
مدام در غریزه پاهایش
اشتباه نم دار کودکی هایش خواهد بود
ای آفتاب نگذار
پنجره اندوه احساس یک شن باشد
گاهی تاریکی
ضربه مهلکی بر چراغ خانه خواهد بود
هنوز سرنوشت غم
تفسیر شهوت زنی ست
مدام خانه درختان را
در عرش مرگ جستجو می کرد
غیر عادت مرگ مجادله ی انگشتهای باد است
انگشتهای باد روی شن به کدام طرف خواهد رفت
۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳
تقدیم به وزن نم دار سکوت
با احترام محمدرضا آزادبخت
درودبرشما جناب آزادبخت عزیز
زیباومتفاوت مثل همیشه