نه خیالت که مرا هیچ کسی یار نبود
دل من، غیر تو با هیچ کسش کار نبود
بسته به چشم تو بود چشم نگاهم همه جا
نه که جز چشم خمار تو به بازار نبود
سر به بازوی توام میل به خوابیدن بود
نه گمانت که به جز تو یل عیار نبود
نقشه ی نقش ترا نقشه ی نقشم کردم
نه که جز نقشه ی تو نقش به دیوار نبود
سرمن سایه ی تو داشت هوس بر سر خود
نه که جز سرو سرت سایه و سالار نبود
کمر کوه مرا بار فراق تو شکست
ورنه سنگینی عالم که دل آزار نبود
لب یاقوت مرا قوت لبانت یاقوت
نه که غیراز لب تو غنچه ی خون سار نبود
سر به سجاده ی این سینه مرا محراب است
ورنه که از سر من سینه ای بیزار نبود
میشد ارام گرفت در بغل خواب کسی
گر دلم در بغل یاد تو بیدار نبود
تو وفادار نبودی به وفایم سوگند
که تو را هیچ کس اینگونه وفادار نبود
چشمه ی عشق تو پر آب ،ولیکن افسوس
که نشاننده این سوز جگر خوار نبود
دلم از درد دلت درد به دل دارد و راز
چه کنم سینه ی تو زار نگه دار نبود
تن تو تخت طرب بود نه تخت تن من
گر چه تخت تن من جز تنه ی دار نبود
گل پسندی تو خوارم کند اما گل من
گل نمی ماند اگر در بر او خار نبود
ناب سرودید
زنده باشید به مهر