ای که دستانت به لمس دست من مشتاق نیست
طاقتت همچون دل من زین جدایی ،طاق نیست
من پرِ پروانگی ام را ،به آتش می کشم
گرچه تو شمع نگاهت بر شبم ،اشراق نیست
بی توأم اندر دو گیتی ،اختری روشن نَمْاند
گربگویم ظلمتم از حد گذشت ،اغراق نیست
ای بهشت بوی تو در شامه ی شعرم روان
مستی عطر تو در دود و دمِ تریاق نیست
ساربانا بی تأمل رد مشو زین بادیه
خیمه کن ،گرچه خیالم لایق اتراق نیست
گونه ام گلگون شد از ،این خون لمیده اشکها
درد این بی شانه گی ها ،کمتراز شلاق نیست
لنگ لنگانم به چمچاخ چکامه ها کشیدی بیوفا
آه ،مگر در کیسه رحم ات کمی ارفاق نیست
بی دوات افتاد آخر،این نی نغمه سرا
لیقه ی لطف تو از ،بخت بدم رزاق نیست
چون سرغچ سادگی هایم ،تکدّی گر نبود
مستمندی ام به چشمت قابل مصداق نیست
سرکه ی صبر من از تخمیر شیدایی ست ،حیف
با خُم احساس تو این خمره هم میثاق نیست
ای کلون کفر تو ،بسته به رویم هرچه در
باز کن بابی به ایمانم ،که کاری شاق نیست
رو به آغوشم بیار و کوچ کن از سوز غم
زندگیجز لحظه های گرم یک قشلاق نیست
جان بی جریان ما را ،باز جاری کن بعشق
اهرمن هم ،راغب ناکامی عشّاق نیست
همچو انجیر تَرک خورده ،لبم ازهم شکافت
زانکه هرگز بوسه ای از تو برآن سنجاق نیست
مرهم آور ای تو جالینوس عهد عاشقان
جز نگاهت شیده ای ،داروی این آفاق نیست.
ترا
به تماشای
رود زاینده ی عشق میبردم
آه
تنها
اگر
بامن
سی و سه پل هم قدم میشدی.
تنها
سی
و
سه
پل
موفق باشید