گاهی زنبورها زمان درازی را
تا نزدیک هرتصمیم دستهایم را باز
شبیه طرحی از نقاش
عقابها را به سمت گستردگی
روی شنل تردید من می کشانند
خورشید را مهر وموم شده
جلوی چشمانم دست وپا بسته
یک پا به سمت توطئه گر ها وز وز کنان
شبیه کوته فکری یک ستمگر
بهاررا می خواهند قطعه قطعه یک ماه
در لباس سکوت من بیاورند
مادام سعی نکن به احتمال زیاد
منتظر حدس و سکوت من باشی
مادام احمقانه فکر نکن
مهاجرت خورشید مشتی بر دهان سکوت من است
مادام قسم نخور
تا اندازه فهمت یک تو دهنی
به حکم مرگ برای خورشید آورده ای
ریسمانم را دوک به دوک تا نزدیک بهار
قاصدک ها صدای زنانه مرا
بی اختیار در شوق بهار خواهند آورد
کسی هرگز نشسته در نگاه خود
از فرق سر تا عمق زمین بهار را ناسزا نخواهد گفت
زنده باد جلوی پنجره داد می زنم
بهار زنده باد
تا قاصدک ها دوباره برایم دست تکان دهند
تا دوباره ناخودآگاه دختر عزیز بهار باشم
گهواره را تکان بده
بگذار هر زنبوری دلش می خواهد وز وز کند
بهار باورش بالاتر از وز وز یک زنبور است
بهار وطن پرست تر از خاطره کوچک
یک ذهن نیمه به خواب رفته است
بی اختیار خورشید را هیجان انگیزتر از
لحظه درنگ تو خواهم کرد
با احترام آوا صیاد
سال نو بر تمام دوستان واستادان عزیزم و مدیران افتخاری و جناب استاد ملحق وتمام دست اندر کاران شعر ناب مبارک باشد
مثل..
بهار باورش بالاتر از وز وز زنبور است
درود بر آوا بانوی عزیزم
سال نو شما هم مبارک
در پناه خدای مهربان باشید