چشمانت ماه در اندوه خود رهاشده
وآفتابی، بی مشتاق
گرداگرد سنگ های بی لبخند
چنددقیقه تپش قلب ماه را خواهند گرفت؟
٭٭٭٭٭٭
ازچشمان تو که بگذریم
لبخند کدام ماه ؟
نام مسافران بی وداع را خسته خواهد کرد
می خواهم روحم را در بند تاریکی
زیباروی آفتاب کنم
می توانم روحم را
در بند جهان از توفان نگاهت برهانم
می توانم سکوت را با هراس تو عوض کنم
می توانم آرزو را
شبیه آسمان در بند یک درخت بیاورم
فرومایه تر از جهان من
آوازِ گنجشک هاست
معصومانه تر از فراموشی من
چشمم تکه تکه متفاوت
در بند انگشتان توست
چه اندیشه ای
زنان از چشم خود جداشده را
از پنجره ها بیرون خواهد راند
کلید جهان در شعرمن می چرخد
وکلید زنانِ نیمه شب
نام دلمردگی جهنم خواهد بود
چه کسی به خواب من
هویت بی آشکار دور دست جهان است ؟
چه کسی غافلگیرمان خواهد کرد
که من زن شکسته از زنجیره ی خورشیدم
که من صخره ای بی نشان
در سایه ی وحشت
چشم آویخته در مه
مانده در یک مردابم
٭٭٭٭٭٭٭٭
از چشمان تو که بگذریم
اشاره ی یک نفر بالا تر از خورشید
پایین تر از یک مه
در کوچه های بی زمزمه خواهد بود
چه کسی سکوت را در کلید زنان خواهد چرخاند
گاهی امید
کلید توفان خورده ی زنانِ
ازچشم خود جداشده خواهد بود
گاهی .............
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
بااحترام آوا صیاد
درود برشما بانوی عزیزم
بسیارزیباوتامل برانگیز بود