سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 8 آذر 1403
    27 جمادى الأولى 1446
      Thursday 28 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۸ آذر

        باران

        شعری از

        آوا صیاد

        از دفتر بانو بی بانو نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۳۳ شماره ثبت ۱۳۱۹۵۹
          بازدید : ۱۹۶   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آوا صیاد

        اگر بگویم پنجره ها بر فراز دریا 
        دست های مرا به سمت کوچه ها تکان می داد 
        لحن پر طراوت بارانی ست 
        مدام شعر رهگذران را بر لب داشت 
        روزی از آفتاب خواهم پرسید 
        نور در دست کدام انار مدام تکرار می شود 
        روزی از آفتاب به سمت دریا 
        از ماهی ها خواهم پرسید 
        آب رونق تنهایی کدام الهه در دریاست 
        از من نخواهید روی باران را 
        ملتفت خاک گاهی در پچ پچ آزادی بیاورم 
        از خود گذشته تر از باران 
        دست تو در کدام غصه آب شد 
        نشاط انگیز نخند 
        گاهی زنی پرخشم روی باران را منزجرخواهدکرد 
        فقیرانه روی پدرم در فلسفه جا ماند 
        گاهی ایمانش باوری از فلسفه ی باران بود 
        آه مادرم اندیشه مستقل
        ناخود آگاه دختری بود 
        هیج وقت ارتباط باران با فلسفه را نمی دانست 
        گاهی پرنده در پیریش
        قار قار می زند از قریحه باران 
        که مدام روی سگی را 
        به خود خیس کرده بود 
        خاک روی زانو 
        چشم های زبده باران می شوند 
        وگاهی فریب در جیب رهگذری
        ًًًً"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
        با احترام آوا صیاد 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۸
        خندانک
        درود برشما بانو آوای عزیزم خندانک
        بسیارزیباست خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۶
        درود استاد بانو عجم سپاسمندم
        سپاس از همراهی و گل آرایی در صفحه
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۰۳
        درود بر بانو صیاد ارجمند..
        زیبااااست..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۷
        درود جناب نجفی برادر ارجمند سپاسمند م
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۳۲
        خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۷
        سپاس
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۰۷
        با سلام
        مانند همیشه بردلم می نشیند
        شعری گرامی
        درود درود درود
        خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۸
        درود استاد دزفولی سپاس
        ارسال پاسخ
        مسعود مدهوش( یامور)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۰۶
        درودتان استاد بانو صیاد گرانمهر🎉🌲🤞🪴🪴☄️🌸
        بسیار زیبا،دلنشین،دلکش،فنی،افرینها بزرگوار،شاعرانگیتان مستدام،زنده باشید به مهر🤞💐🌹🥀🌺🌷🌷🌸💮💮💐💐💐💐🌻🌼🍂🍁🍁🍂🌾🌱🌿🌿🍃☘️🍀🪴🌵🌳🌳🌲🌲👏👏👏🙏🙏🤞🌻🤞🌻🌻🤞🤞🤞
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۸
        درود استاد مدهوش سپاس
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۰۴
        درودها بر بانوی ناب.بسیار زیبا بود
        واژه واژه ناب ناب
        خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۳۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۲۹
        درود بانو عادلی خواهر ناب خودم سپاس
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۲۸
        درودتان بانوی گرانمایه
        زیباست، توصیف باران، برای ما مردمان شمال، باران، معنای بسیار بسیار پرخاطره و مفهومی دارد خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۳۰
        درود استاد بانو طالب زاده سپاس
        آری شمال، بارانی ترین نقطه چشمان من بود
        سپاس تا سپاس
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۵
        خندانک
        علی نظری سرمازه
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۴۹
        درود بانو صیاد
        زیباست و شور انگیز
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۳۱
        درود استاد نظری سپاس
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۰۶
        چشم های زبده باران می شوند
        وگاهی فریب در جیب رهگذری!
        چه پایان جالبی داشت. کلا برای درک این شعرها صرفا نباید ارتباط های معنایی و نشانه ها را درک کرد بلکه باید جهان آنها را کشف کرد...کار سختی است اما کشف آن هیجان انگیز است...
        البته پل‌هایی میان جهان شعری شما و جهان عادی من و امثال من هست، اما این پل ها از مو هم نازک ترند
        آوا     صیاد
        پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۳۲
        درود جناب صادقی هوش شما ستودنی یت
        سپاس از حضوربی دریغ سبز تان
        محمد شریف صادقی
        جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۴۸
        عرض درود به خدمت خانم صیاد. راستش من ابدا در قد و قواره نقد شعر سپید آن هم در سبکی که خانم صیاد پیرو آن است نیستم اما بنابه دلایلی صمیم گرفتم دلنوشته‌ای را بنویسم و دریافت‌هایی که ذهن ضعیفم از این متن داشت را عنوان کنم.
        جدای از آشنایی‌زدایی‌های زبانی و مضمونی شعر (مثل اینکه «پنجره‌ها» «دست‌های کسی» را «به سمت کوچه‌ها» تکان بدهند) دوست دارم به مسئله‌ای در این شعر اشاره کنم که جرقه سرودن شعری سپید را در من زد.
        پس بیان می‌کنم...آنچه می‌گویم آن شعر نیست اما بی ارتباط هم نیست...


        زمین خدای خود را دارد و آسمان خدای خود را! خاک مقهور اراده خدای زمین است و ابر مقهور اراده خدای آسمان؛ اما باران شورشی است علیه این دو خدا: باران سدشکن است! باران آسمان را به زمین پیوند می‌دهد و نماد شورش و بی‌قیدی و آزادی از بند زمین و آسمان است. نماد پیوند است‌...اصلا این بخشی از فلسفهٔ باران است. باران، ایثارگر است: هر چه دارد را به پای خاک میریزد...خاکی که مقهور زمین است و جز پچ پچ های ساکت آزادی در آن پویشی نیست. اما هلا! واحیرتا! وقتی باران از بند آسمان می‌گریزد و به زمین می‌زند، خاک پویا می‌شود نه تنها تحفهٔ آسمان را در آغوش می‌گیرد بلکه ضربات باران غبار خاک را هم بلند می‌کند و خاک هم پویا می‌شود و به آسمان برمی‌خیزد.
        باران با همه دمخور است؛ باران شعر «رهگذران» را بر لب دارد (همان ها که گاهی فریب‌هایی در جیبشان دارند که بدل باران است).
        باران از دریا می‌آید...چرخه آب! دریایی ساکن و تنها- سکون یعنی حصر یعنی قید یعنی هر چه غیر آزادی و پویایی- به راستی عظمت دریا از رونق تنهایی کدام الههٔ دریایی است؟
        آفتاب می‌تابد...آب آسمان را به واسطهٔ چشمهٔ خورشید ملاقات می‌کند...شورش می‌کند...بخار می‌شود...ابر می‌شود...اما قبلا در بند دریای پایین بود و الان در بند دریای معلق سماوات... اما باز شورش می‌کند و باران می‌شود و به خاک می‌رسد و طعم آزادی را به خاک هم می‌چشاند.
        این فلسفهٔ باران است...
        حالا یک زن و شوهر هستند...مادری و پدری...مادری - زنی پر خشم که همان «اندیشهٔ مستقل» است - و پدری مظلوم که مومن به ایمانی از جنس فلسفهٔ باران بود (پارادوکس: ایمان از فلسفه؟). حاصل ازدواج این دو فرزندی‌ست - ناخوداگاه - که از کشاکش خشم زن - اندیشه مستقل - با ایمان فلسفهٔ باران که خشم زن منزجرش می‌کند.
        اندیشهٔ مستقل...آزاد اندیشی...اصلا مگر اندیشه‌ی مستقل هم وجود دارد؟! هیچ اندیشه‌ای مستقل نیست...فقط باران است که مستقل است چون باران ورای اندیشه است...باران رقص است...و باران شورش است...نه شورش از سر کبر نه از سر ظلم...بلکه از سر شوق
        اندیشه‌ات جایی رود...وانگه تو را آنجا کِشد
        ز اندیشه بُگذر...چون قضا: پیشانه شو پیشانه شو...

        ببخشید مرا. من عقلانی به شعر شما نگاه نمی‌کنم صرفا دنیای خودم را با کلام شما خلق می‌کنم...مگر رسالت شعر غیر از این است؟
        و این را همه اضافه کنم که یک دنیا نیست...خیلی هست...هر کدام به وسعت اقیانوس
        آوا     صیاد
        آوا صیاد
        جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۱۸
        درود جناب صادقی ارزشمند اول پیامتان دیدم بعد کامنت نظرتان شگفت زده شدم چه زیبا وبا دقت نوشتی چه اندیشمندانه
        اگر امکانش هست پنجره سبز
        تا همه دقت نظر اندبشمندانه شما را ببیند
        بنده به نوبه خود حظ وافر بردم سپاسمندم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2