دارم به حال فشفشه ها غبطه میخورم
یلدا برای شادی خاکسترم بس است
اینجا لباس عیدی من بر تن خداست
دیگر حساب خالی پیغمبرم بس است
شوخی نکن که سال دگر، سال اژدهاست
شش دانگ ِ استخاره انگل به نام ماست
دلخوش به وام ِ نان و نمک صف کشیده ایم
خب، یونجه زار لوطی ِ جنگل به نام ماست
(سعدی): سوار متروی آبان نشو که باز
رگهای خشک ِ نفرت تو ، ریل میشود
(باران که در لطافت طبعش خلاف دید)
روی سر بلوچی ِ ما ، سیل میشود ؟
با پول عقد (دختره) چادرنشین شدی
دیدی همه عشایر و بحث حجاب نیست
ای تف به پله های ترقیّ گشنگی
تا خودکشي برای تو حرف حساب نیست
محض رضای جمجمه خود را تکان دهید
یک نسل بر حماقت تان رای داده اند
یادم نرفته ،موشک و مین لای استخوان
بردند و بر شجاعت تان رای داده اند
مثل گریم (لاکچری ات) داخل کفن
مضمون (چارپاره) مانیکور زندگیست
در من که شعله ،حبس ابد خورده ، تا به کی
ناخن تراش صبح و شبم ، گور زندگیست
گندم برای سبزه هف سین تان رسید ؟
ما همچنان علوفه گره بر علم زدیم
وقتی عزای سیری ما سالِ کاملست
پس سینه با مترسک صاحب شکم زدیم !
#اسفند_ماه_۱۴۰۲
#مجید_ساری (باران)