سیب هستم ، با سلام ،،،،،
سبزم از آزادگی ،،
سرخم از ایثار و زردم چون طلا ،
فکر رستن از تن بیمار دارم ،
دست در پیکر ندارم ،،
تا که از تن برکشم من ،
جامه ای چسپیده بر قامت ،
که از او گشته بر سینه نفس تنگ و ...
شده جانم از او سنگ ،،،
دلم فریاد میخواد ،
نمی خواهم ز آزادی ، به تن تاوان چاقو را .
که کار از دشنه و خنجر ،
گذشت و پوست باید کند سیب ماجراجو را ،،،
منم آن که از درخت افتاد و ره پیمود ،
و قل خورد و به آب افتاد در آخر ،،،
ولیکن کار هرکس نیست ،،
که در دریا شناکردن ،
بدون دست ،،،
سیب ، قرمز ، و آب ، آبی
چه ترکیبی !
تنم الحاق اضداد است ،
و سرخابی نشان دارد ز دوران مشقت ها ،
که اینگونه غریق بحر دل گشتم ،،،
و شیرین تر ز آب شور دریا ...
مرگ بود و
کوی دلدار ،.
نسیم صبح مینالید از خون سفید سیب ،
و سیب از دست دریا ،
چه زیباست!
غروب سیب در امواج دریا ها
و شور آب دریا ها شرر انداخت ،
به شُرشُر در شرار آتش شاطی .
و جمعی در کران محزون و شهری زین عزا شیدا
صدای موج می آید .
و سیبی همچنان عاشق ..
نمی خواهد که بنویسد کسی رمان سیب و موج دریا را .
امیرعباس مومنی (مانی)
۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی با شکوه ایران مبارک باد
"از خون جوانان وطن لاله دمیده"
"از ماتم سرو قدشان سرو خمیده"