در تضاد زندگی احوال پرسی نفرت است
سهم یک عارف ز عالم درد و آه و حسرت است
بس تأمل باید اما چاره ای جز غصه نیست
آنچه این عارف ببیند غیر ، از این قصه نیست
شادی و اندوه در انحاء عالم گم شده
شاخهٔ بی طاقت گردو ببین هیزم شده
بر غبار برگ ، جارو میکشد گنجشک پیر
میخورد حسرت مداما در قفس مرغ اسیر
ماهی دریا گرفتارِ طناب و دام و تور
شوق دریا دارد اما ماهی تنگ بلور
چشمه از گِل بر دمیده تا رسد بر نهر و رود
نهر میترسد که آید یک دم از صخره فرود
صخره دارد آرزوی همنشینی با درخت
خاک و خاکی در نظر دارد هوای تاج و تخت
شکوه از نا مثمری دارد درختی چون چنار
پرتقال از فرط سنگینی میوه ناله دار
در زمستان ، آسمان را بغض دامن گیر شد
از فراق روی یاران ، عاشق از جان سیر شد
میدمد چوپان میان نی به هر صبح و مسا
آه ، شرمنده ، ندارد گله این چوپان نما
از زمانی کو خیانت بین مان معمول شد
گله را چوپان نا لایق فقط مسئول شد
تا به کی گویی به دشمن نیست گرد و نیست باد
لکنَ العدوانَ فی الایامِ صارٌ کالعِماد
امیر عباس مومنی (مانی)
پانزدهم شعبان سال روز میلاد خجسته قطب عالم امکان،
حضرت ولی عصر حجت بن الحسن علیه السلام بر همه شعیان جهان مبارک باد
بداهه ای تقدیم دوستان:
شب میلاد ارباب جهان است
نه بینی چون که از دیده نهان است
برای مقدمش جان می فشانیم
عزیز فاطمه آرام جان است
خرم و تندرست باشید