سلام و درودات مجدد برادر گرانقدرمان
ببخشیدم لطفاً همگی ارجمندان که یادم میره گاهی هر دفعه بنویسم واژه ی برادر و پدر و مادر و خواهر و القاب نیک را برای اعضای ارجمند و نیک و گرانقدر سایت ؛ چون بالاخره در فضای مجازی و دانشگاه و همایش و سایت و کوچه - بازار و کلا ً در تمامیِ محیط های اجتماعی ، یک انسان دارد با یک انسان دیگر حرف می زند همین و قصدش هم آموختن است و یادگیری از خِرَدجمعی یقیناً مثلاً آموختن لبخند نیز هم .
می آموزم از محضر همگی شما یقیناً
سلامت باشید براکم برار
نه دور از جان تان منظور من اصلاً قبر نبود بلکه ایمایی داشتم به واقعه ی ( گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهیم(ع) که همنام شمایند و در قرآن هم آمده ( کونی بَرداً و سلاماً علی ابراهیم ) .
عزراییل را هم به عنوان ملک الموت در نظر نگرفتم بلکه به عنوان یک باورِ شعورمند که او نیز مخلوق خداست و خدا زیباست پس مخلوقش نیز زیباست در نظر گرفتم.
ولی کلاً وَرای همگیِ طنز هایمان ؛ مطالبی را که قبلاً خوانده ام یا باور دارم را بصورت خیلی خیلی خلاصه اینجا می نویسم :
جنگ آوردگاهِ شطرنجیِ کسانیست
که همدیگر را نمیشناسند
اما يكديگر را مى كشند؛
به نفع و به جُرمِ خدمت به سیاستپیشگانی که یکدیگر را میشناسند
ولی همدیگر را نمیکشند.
اولی سرباز و فیل و اسب در قلعه اند
دومی شاه وملکه با وزیر
انواع معانی برای مرگاندیشی :
۱- مرگاندیشی اغلب به این معناست كه شخص همیشه به چنین نکته ای توجّه دارد كه زندگی تا بینهایت ادامه ندارد و در نهایت به دیواری به نام مرگ بر میخورد.
بالاخره ماهیتِ زندگیِ پس از مرگ با زندگی ِ اینجا فرق میكند و برای زندگان نانعلوم است. به گفته حضرت علی(ع):
«الیوم عملٌ و لاحساب و غَداً حسابٌ ولا عمل.» یعنی : زندگی اینجا و در این دنیا با زندگی آن طرف تفاوتِ اساسی دارد، زیرا، اینجا عمل هست ولی محاسبهای در كار نیست ؛ آنجا جای محاسبه است و دیگر هیچ عملی در كار نیست. بنابراین، میان ماهیت دو جهان كه در یكی عمل هست و حساب و كتابی در كار نیست و برعکس در یكی فقط حساب و كتاب در كار است و دیگر نمیتوان دست به عملی زد ؛ تفاوت بسیار وجود دارد .
پس گاهی مرگاندیشی، یعنی توجه داشتن به «نهایت و انتهاداریِ زندگی » و اینكه این زندگیِ دنیوی یك امرِ نامتناهی و بیكرانه نیست.
۲ - معنای دوم از مرگاندیشی یعنی «ترسیدن از مرگ »، زیرا، یكی از معانی «اندیشه» در زبان فارسی، همان «ترس» است.
مثلاً، در متون قدیم میگویند: «اندیشه مَدار : اندیشه مکن »، یعنی « مترس / هراسی به دل راه نده ». پس ، «اندیشه» همیشه مانند دورانِ امروزی به معنای «تفكّر» نبوده است. از اینرو ، «مرگاندیشی» گاه به معنای «ترس از مرگ» است.
در علمِ روانشناختی انواع مختلفی از «فوبیا» یا ترسهای بیجهت و بی مورد و نالازم تشخیص داده شده است؛ یكی از فوبیاها و ترسهای بیجهت، ترس از مرگ - در كنار ترسِ بیجهت از ارتفاع، یا فضای بسته و تاریک ... ـ است كه روانشناسان آن را نوعی بیماری تلقی و قَلمداد میكنند. ولی در واقع ترس از عدمِ آگاهی نشات می گیرد . ما از تاریکی می ترسیم چون نورِ کافی آن جا وجود ندارد تا ببینیم که هیچ خبری نیست . ترس و بیزاری از مرگ هم به علت عدم آگاهی از آن و از کمیت و کیفیت آن است . یا مثلاً کسی از خیاطی و عروض و باغبانی بیزار است چرا چون آن را بلد نیست و این عدم آگاهی و نابلدی اش باعث ترس و بیزاریِ او می شود .
۳ - مرگاندیشی معنای دیگری نیز می تواند داشته باشد كه نه به معنای انتها و نهایتداریِ زندگی است و نه به معنای ترس از مرگ هست ؛ بلكه به این معنا است كه كنشهای شخص چه واكنشی را پس از مرگ درپی خواهد داشت.
در واقع ، مرگ مثلِ كوه است و زندگی ما در دنیا مانند این است كه در درّهای زندگی میكنیم و صداهای ما به آن كوه برخورد میكند و پژواک و انعكاسی دارد، که به خودمان برمی گردد یعنی «واكِ» ما یك «پَژواك» دارد؛ «ندا»ی ما یك «صَدا» دارد.
به قولِ مولوی :
این جهان کوه است و فعلِ ما نداست
سویِ ما آید نداها را صداست
عارفان و متصوّفه بیشتر به این معنای سوم مرگاندیشی دقّت و تاکید دارند و از ما میخواهند كه به این نكته توجّه داشته باشیم كه صورتِ آنجهانیِ نیّات و اعمالِ ما، چگونه خواهد بود؟ .
مثلاً : در قرآن راجع به غیبت آمده است كه : «لایغتب بعضكم بعضاً ایحب احدكم ان یاءكل لحم اخیه» (سوره حجرات/ 12)
و معنای آیه این است كه صورت این جهانیِ «غیبت كردن و بدگویی و دلشکستن از دیگران در محلی پنهان از او یا به طعنه بر او »، فقط نوعی سخن گفتن است اما صورتِ آن جهانیاش ، مانند این است كه انسانِ در حالِ غیبت دارد گوشتِ برادرِ مُردهاش را داردمی خورد نعوذُ بالله. این مطلب به این صورت گفته میشود كه نیّات اعمالِ ما در این دنیا «صورت ملكی» دارند و در آن دنیا «صورت ملكوتی» دارند .
یا باز هم در قرآن چنین آمده است: كسانی كه «مال یتیمان» را راحت میخورند و فکر می کنند خیلییی زرنگ تشریف دارند ؛ در واقع دارند «آتش میخورند و قورت می دهند » :
(انّما یاءكلون فی بطونهم ناراً ) = (سوره ی نساء/ 10).
یعنی صورت ملكیِ این كار در این جهان فقط خوردنِ مالِ یتیم یا ناحق است و صورتِ ملكوتیِ آن ، آتش را خوردن است که باعذابِ الیم مساوی ست .
در این معنا ، مرگاندیشی یعنی توجّهِ ژرف و عمیق داشتن به بازتابِ نیّات و اعمالِ عالمِ ملكی در عالمِ ملكوتی.
همچنین از چهار منظر جداگانه میتوان به مرگ و مرگاندیشی نگریست:
الف: از منظر روانشناختی ، مثلاً خوب است یا بد است كه به مرگ بیندیشیم؟! چه مكانیزمهایی در روح و روانِ شخصی كه دائم به مرگ میاندیشد در جریان است؟
ب: از منظر جامعهشناختی: آیا جامعه ی انسانهای مرگاندیش پیشرفته خواهد شد؟ آیا ترقّی و تمدّنی در جامعه ی مرگاندیش پدید میآید؟ مرگاندیشی چه مَعایب و مَحاسنی دارد و چه آثاری بر فرد و زندگی اش و مناسبات اجتماعی افرادی كه بسیار به مرگ میاندیشند میگذارد؟
ج: از منظر اخلاقی: آیا مرگاندیشی - به هر سه معنا - اثر فردی و اجتماعی و اخلاقی مثبت بر انسان میگذارد یا منفی؟ یا اینكه تأثیری مثبت و منفی در اخلاق و رفتار و زندگیِ ما ندارد؟
د: از منظر مصلحتاندیشی : آیا به نفع و مصلحتِ ما خلایق خدا است كه در زندگیِ اینجهانی و در این چندصَباح زندگی ِ دنیوی مان دائماً در اندیشه ی مرگ باشیم و با اوقاتتلخی بسر ببریم؟ یا به مصلحتِ ما نیست؟ یا بهتر است كه این چند صباحِ گُذرای زندگی را چنان سپری كنیم كه گویی مرگی در كار نیست؟
و به قول خودم :
حیاتِ ما غلط اندر غلط شد
حقیقت گر فدای مصلحت شد
وَاللهُ اکبرُ مِن جمیعِ الهُموم و الغُموم
سلامت و دلشاد باشید
ببخشیدم برای اطاله کلام و تندنویسی ام
در حقانیت مرگ
جسارتا سوالی دارم؟
چرا جوانها مرتب از غم ،مرگ، و غیره از این قبیل میسرایند؟
مرگ مثل ناهار بعد از صبحانه است
خواهی نخواهی دیر یا زود فرا می رسد
آیا ایشان صبحانه که هنوز از گلویشان پایین نرفته
به نهار فکر میکنند؟
مهمتر اینکه خود آدمی برای مردن هیچ تلاش و کاری انجام نمیدهد
این حضرت مرگ است که زحمت میکشد
غم هم همراه مرد است
اگر نباشد آدمی آرامش ندارد
ولی نباید ملکه ذهن شود
در این صورت مبدل به غصه خواهد شد
که غصه خوری نوعی روان پریشی است
بعلاوه تصور کمترین این استکه اخیرا اینگونه سروده ها و سروده های مایوس کننده مشابه در سایت فراوان شده که جای سوال دارد و علت واقعی آن برایم مشخص نیست
جسارتم را به بزرگواری خود ببخشی