سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        ورق ایام

        شعری از

        حامی شریبی

        از دفتر ورق ایام نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۲ ۲۱:۴۱ شماره ثبت ۱۲۶۵۶
          بازدید : ۱۱۱۱   |    نظرات : ۵۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حامی شریبی

        باصدای حامی شریبی

         دانلود فایل

        ورق ایام
        به سفیدی می خورد برگ
        ای سالخوردتنان
        آیا هست به ایامتان
        هیچ فرق؟؟؟
        آری .......
        هر لحظه توبه
        به بی توبگی سرودیم
        پرسه زنان هی راه پیمودیم
        در بگشودیم
        فقط دیدیم .....
        دگر هیچ از خودنپرسیدیم
        از آنچه که دیدیم
        چه جوییدیم
        چه نمودیم
        ای وای .....
        ورق ایام
        به سفیدی می خورد برگ
        ای سالخورده تنان
        آیا هست به ایامتان ؟؟؟
        شبی که درمانده باشد
        به حلقه ی در دستان همسایتان
        آیا خاموش مانده لبانی !!!
        از نگاهتان ؟؟؟
        آیا در کوچه خجل مانده
        سلامی !!!
        از جوابتان ؟؟؟
        آه .....
        ای دریغ
        هر لحظه توبه
        به بی توبگی سرودیم
        پرسه زنان هی راه پیمودیم
        فقط دیدیم
        بیداد را
        فریاد را
        اشکان آلوده به آه را
        زنان
        که کاشتند در خاک دستانشان را
        دیدم
        اما...
        ورق ایام
        به سفیدی می خورد برگ
        ای
        سالخورده تنان
        هرگز نگذارید نامتان را فلان !!!
        چون این خاکست و مائیم خاکیان
        این نفس که روح می دهد جان
        جان با جان دگران دارد آشیان
        آری
        این آه !!!
        که می کشیم به دم
        آه حسرت نیست
        این فریاد مظلومیت است
        که میآید دما دم
        از فلسفه خشونت بی رحم
        هان ....
        ورق ایام
        به سفیدی می خورد برگ
        ای وای
        هنوز اینان به آنان
        آنان به اینان
        کینه بستتند
        ای داد
        حتی کینها شان
        بر دست کودکانشان
        پینه بستند
        بیچاره زنان
        که بار دارند
        ناخواسته بی مقصود
        براین کینها
        آزاردارند
        ای دریغ !!!
        هر لحظه به بی توبگی سرودیم
        پرسه زنان راه پیمودیم
        آه ....
        ای سالخوردتنان
        آیا دیده اید ؟؟؟
        خواب گرسنه ای را
        آویخته به نان
        آیا دیده اید؟؟؟
        لبان خشکی را
        به چولیده پستان
        آیا دیده اید؟؟؟
        روسپیان
        بهر چه می گردند به این وآن
        آیا دیده اید؟؟؟
        لمیده بام کاخیان
        بردیوار کوخیان
        آیا دیده اید ؟؟؟
        مرگ مردان را
        در فتنه ی زنان
        آیا دیده اید ؟؟؟
        نادانترین قاضیان را
        در حکم محکومیت زندانیان
        آیا دیده اید؟؟؟
        آزادی زندانیان را
        در عمق زندان
        آیا دیده اید ؟؟؟
        در تربیتند مربیان
        از مبتدیان
        آیا دیده اید؟؟؟
        طماعان
        سهم زندگی را می فروشند
        به قیمت جان
        آیا دیده اید؟؟؟
        ذلتتان را
        در خمیدگی قامتتان
        آیا دیده اید؟؟؟
        در طمع
        چگونه گریخت از کف شعورتان
        آری
        دیدیم !!!
        تیغ تلخ ناکامی را
        در جان یاران
        زنجیرهای استارت را
        که می پوسانید پوست را
        و می شکانید استخوان
        سهم خورشید بیچارگان
        در حصار تاریک دلان
        آری
        دیدیم !!!
        تنها سیاهی
        زنجیر بهانه نگشت
        برپای بردگان
        نفس چون جنگ است
        در سینه آزادگان
        آری دیدیم !!!
        حریم عشق مادران
        دستان روییده پدران
        پیران که پل سرنوشت را
        خراب کردن بر زمان
        دیدیم !!!
        گل را در حسرت باغ
        نشسته در گلدان
        ساحل را
        در هجوم طغیان
        باران را
        که هم زندگی بود
        هم پایان
        آری
        دیدیم !!!
        ضمیر مفرد
        او
        من
        تو
        از این زیان !!!!!
        ضمیر جمع
        ما
        شما
        ایشان
        در این دستور زبان
        ولی هیچ پرسیدیم ؟؟!!!!
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5