از اینجا به بعد ِشب ِ خاطره
کمی رنگ و بویش حماسی تر است
پس از حمد و مدح خدای بزرگ
برآیند شکرش اساسی تر است
من و خاطره خاطرات همیم
پر از بغض بارانی شبنمیم
دو روحیم در تَنگنای دو تُنگ
دو ایهام در وحدتی مبهمیم
به آشوب و مشروب شعرش قسم
من و عشق با هم یکی گشته ایم
به جرم کمی شادی و هلهله
خبر قطع شد برفکی گشته ایم
فخوری ، ابر مرد مردانگی
سپیده سرای غزل می شود
شبیه عسل در رگ شعر ناب
چه با مزه وقتی که حل می شود
حکیم هوادار دل ، شاد باد
طِبش مانع ظلم بیداد باد
رسایی اشعار حق باورش
همیشه در اعماق جان یاد باد
از احساس ساسان جان راضی ام
شعف گونه یاد از نجف می کند
برای رسیدن به آرامشش
چه آینده ای را هدف می کند !
به بابایی نازنین گفته ام
به آینده ی شعر او دل خوشم
به عشق خوش اخلاقی نابشان
به پایش دو لبخند را می کُشم
امیر ِحسین جانم از اعتراض
کند نقد سربسته را خوب باز
بقدری رمانتیک و آرمان گراست
که از قید و بند رهایی رهاست
اگر قدر بدری ندانم بد است
که قد قامت شعر او بی حد است
تراکتورمآبانه سبقت گرفت
سپیدش پر از بحر جزر و مد است
به خسروی خوبان و سازش بناز
به اشعار با دید بازش بناز
به سازش برقص و به رقصش بساز
به آینده ی بی نیازش بناز
روایتگر درد پر ماجرا
جناب حسنلوی لؤلؤ سُرا
بنازم به عزم پر از جزم او
سپیدش مرا برده تا ماورا
عجب باقلایی کریمی شده
پر از تست فیزیک و شیمی شده
خودش یکتنه طعنه به تُن زند
نهیب عجیبی به کارتُن زند
به عارف بگو خستگی در کند
کمی با هر اندیشه ای سر کند
دهد حال و بالی به احوال دل
حِسش را پر از عِطر باور کند
جناب رمضانی سخت کوش !
قصیده سرای پر از جنب و جوش !
به طرز نگاه غزالان قسم
کمی مهربانتر جوانی بنوش
زنان هم در این صحنه آزاده اند
همانند شهزاده شهزاده اند
شکوه دماوند اِستاده اند
به مردانگی ها صفا داده اند
درود فراوان به آهنگران
به گل مادر ناب ما نابیان
به احساس نمناک اندیشه اش
به سر شاخه های پر از ریشه اش
عجم ، ماه بانوی گل واژه هاست
به رقص آورد هر چه گل کرده است
خدا را به همراه اعضای ذوق
در اندیشه ی ما تُپل کرده است
زنی مقتدر پشت این پنجره
به آفاق دوری نظر کرده است
شکوهمندی شعر زیبای او
در احساس بودن اثر کرده است
الهی که گلدختر ما پنام
که همواره در حال آموزش است
در آزادی آباد دانشکده
شود دکتری فوق العاده تمام
زنی سرخوش از خویشتن داری یَش
به کی رفته صبرش؟خدایی به کوه
اگر بختیاری کند یاری یَش
پر از زند آرامش است و شکوه
به هر دو حسین زاده بادا سلام
گهی با ترانه گهی با سرود
سزاوار آثار احساسشان
خداوند هستی فرستد درود
خدایا بهشتی زمینی بده
به نیلوفر تیر نیکو سرشت
چنان سرنوشتی نصیبش نما
که با مهربانی شود همنهشت
اگر از قلم نابی افتاده است
ببخشد مرا محترمتر شود
امید است «آلزایمر» این حقیر
کمی بعد از این شعر کمتر شود...
😂😂
ادامه دارد...
عجب شعر با برکتی سروده اید
زیبا و امید بخش
از خوانش آن کیفور شدم
قلمتان پایدار
خرم و تندرست باشید