يکشنبه ۲ دی
ای خدای باران! شعری از محبوبه زیدی (ماه پوپک)
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۴۵ شماره ثبت ۱۲۴۳۴
بازدید : ۹۲۶ | نظرات : ۶۳
|
دفاتر شعر محبوبه زیدی (ماه پوپک)
آخرین اشعار ناب محبوبه زیدی (ماه پوپک)
|
نیلوفرانه بودی هیروی تشنه ی باران به سرسلامتی که مینوشی؟ ای خدای باران من هم قلاب کودکیم را آورده ام هلال ماه میخواهم از این آسمان چرا اینجا کم است؟ کوه مویه میخواند گشوده نمیشوم چشم جز در چشم تو بسته نمیشود جز به اختیار تو این چشم نگاهت را امانت میخواهم ساعتی فقط ساعتی حنجره ای که باورش سخت است خداوندگار من ساز بلند شاه میرزا جمعه ی جاوید من دعایم را اجابت کن! بگذار باور کنم فردا کسی میاید چه مسلح شده ای از این نگاه از کدام شاه راه گذشته ای ! که مخمل کوه دارد تندیس تو را میتراشد از خویش گل بارانت میکنم به من گفته بودی بانوتویی زن تویی کوه شکن بی خواب منم چرایی ات را نمیدانم امابه یقین لالایی میخواند این زن به پاس این پیامبری پروین را خوشه خوشه کرده ام به سجده ات.. به چشمهایم که چیده شده اند بنگر نخوانده ای هنوز مرا... به خاطرتوهم که شده به خواب میرود این چشم هزار بوسه بر دلت این پیامبر از اول بی سواد بود! فکرکن کافرم فکرکن کافرم نذرگاه پراز بخشش من... بی دلهره سلام سلام اهورای من ! خورشید فردایت پراز آتش خواهد بود قلندر شب زنده دار من رهایم کن به صبح بی خوابیت قسم فردا خشت اول را زده ایم تن پوش مخملکوه من! زودرنج شاعرم کاش میشد شب پریشانی وشوریدگیت را به جان خرید زن هم کلام خدا بود شرم از چشم سپیدکوه داشت خاک مخملکوه برچشمهایش بود چون کودکی شرمسار از اشتباه کوچک خود قسم به انسان به زن که هم کلام تو بود به شرم به یقین به پذیرش تو نه آنچنان که تاکنون بوده ام پاس میدارمت پاس شرم از تو که نیست... ازسربلند من است... ازطول وعرض این جغرافیاست که شکسته نشد به تاریخ بگذار این زمستان هم آب شود میشناسمت به خداوندگاری سپیدکوه این فتح بر تومبارک باد خورشیدبرتومبارک باد خدای گامهای بلند منم بانوی ستاره چین منم فریاد میکنم سکوت میزنم صبحت زلیخایی صبحت زلیخایی...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.