جمعه ۷ دی
چشم عبرت .. شعری از جواد مهدی پور
از دفتر کلک عشق .. نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۲ ۱۰:۲۲ شماره ثبت ۱۲۳۸۳۴
بازدید : ۱۷۹ | نظرات : ۷۴
|
آخرین اشعار ناب جواد مهدی پور
|
بسمه تعالی
دست از دامانِ گیسویت اگر بر داشتم
گریه ی آینه را در دستِ دیگر داشتم
رفت آن روزی که در میخانه ساغر می زدم
در کمر بگذاشتم ، دستی که بر سر داشتم
جای اینکه چشمِ خود را حلقه ی درها کنم
کاش در دل ، حلقه ی اُمّید ، بر در داشتم
از شکستِ آرزو هر چند بودم تنگدست
صد هنر در دیده ی تنگِ توانگر داشتم
مثل شانه ، می شدم خاموش با چندین زبان
جا اگر در لای آنِ زلفِ مُعَنبَر داشتم
رشته ی پروازِ من چون بوته ی خوابیده بود
در هوای سرو ، با خود فکرِ شهپر داشتم
عمر، ضایع شد مرا ، با قفلِ وسواسِ خِرَد
از جنون ، آتش به کلک و برگِ دفتر داشتم
آهِ خشک از سینه ی سوزان من بیرون نرفت
جایِ خون ، هر چند در دل آبِ کوثر داشتم
غیر از عبرت ، گنج در دولتسرای دل نبود
چون صدف در سینه ی خود ، چشمِ گوهر داشتم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب حیدری عزیز ممنونم از حضور سبز و حسن نظرتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار عالی و دلنشین بود
سلامت و ثروتمند باشید