...نقد ِناقص...
شهریارا ! شعر حالش خوب نیست
شور زاران دو بالش خوب نیست
شادی اش را در غمش خوابانده است
لا للائی های لالش خوب نیست
نبض احساسش زمینی تر شده
بغض کالش را تناور کرده اند
طبع ترکیبش شَلَم شورابگی
حال فالش را مکدر کرده اند
روزگارش مملو از پروانگی
موجی از بیراهه را طی می کند
با هوایی انگ آمیزی شده
آه های سینه را قی می کند
ریشه در آبادیش مسموم شد
آسمانش تشنه ی نم گشته است
در مسیری رو به چرخآب حیات
ابر باران دیده اش کم گشته است
از خلیجستان جانش تا خزر
غازهایش مرغ مصنوعی شدند
شال شادیزارهای شانه اش
جملگی اجناس مرجوعی شدند
اُردکش از تشنگی جان داده است
دانه ای در دام اندامش نبود
در بهشتی که بعیدش کرده اند
نامه اش را خوانده ام نامش نبود
طعممان را با امل تر می کنیم
طبعمان را با غزل سر می کنیم
«آمدی جانم به قربان ِ ...» تو را
مثل جان ِ خویش از بَر می کنیم
جز به راه حق نمی کردی خطر
اصل را وصلی به عدلش بیشتر
نوشداروی تو را نوشیده ایم
«بی حبیب خود نمی کردی سفر»
مثل نی سرمست از نالیدنی
از خطایی خدعه گر خالی شدی
می شناسی حضرت حق را به حق
با حسین بن علی عالی شدی
غنچه ای بشکفته در طوفان ِ جان
با صراطی غیر کج میزان جان
باده گاهت باستانی تر شده
مست از نام خدا ، ایمان جان
سِرِّ سوزی در درونت شعله شد
کمکمک آتش به جان عشق زد
نی لبک ها بر لبت نالیده اند
بس نمک بر زخمدان عشق زد
رخ به رخ با آبرو باریده ای
غرق گشتی در دل رویا چرا !؟
بی حبیب بیدلت بار سفر...
بسته داری می روی تنها چرا !؟
با نسیمی پاک خس خس تا کجا؟
عشقتان را نقد ِ ناقص تا کجا؟
بی خیال از بال پرواز و خیال
شعر را شرمنده ی حس تا کجا؟
جزء م و بر کُل توکّل می کنم
با دو شعر نابتان گُل می کنم
لوح لوت آلود دل را با دَمت
سبز تر از شهر آمل می کنم
صاف و صادق با شقایق تا خدا
بخش بر سیب کبودم می شوم
باز هم مانند فردایی قشنگ
بهتر از هر آنچه بودم می شوم
علی نظری سرمازه
قلمتان نویسا
بمانید به مهر و بسرایید
شعرتان زیبا بود و عالی
اگر اجازه فرمایید چند نکته را عرض کنم
♦️ شعر رابرای مسابقه ی سایت حتما ارسال کنید
♦️ بین کلمات لاللایی و لالش تنافر وجود دارد و خوانش را سخت میکند
مثل شش سیخ جیگر
♦️ شعر کمی اطناب داشت و مخاطب را خسته می کرد به نوعی تکرار مکررات بود می شد کمی خلاصه شود
♦️ و آخر اینکه شعر چگونه حالش خوب باشد؟
وقتی.................
سکوت میکنم