چه شعری سُرایم که شایسته باشد
و از عمقِ جان آید و رَسته باشد
قلم با چه شوقی برقصانم اینجا
دل و دیده وقتی که وابسته باشد
نه ابری نه باران نه یک رودِ جاری
که هوش از سرِ شاعری رفته باشد
فنا گشته ایمان به وقتِ اذان کو
دو چشمِ تری که به گلدسته باشد
من آن شاعرِ روضه خوانم به گوری
که شعر و شعورش درآن خفته باشد
محسن ابراهیمی اصل
شعری بر گرفته از بداهه زیبای جناب استاد احمدی زاده ملحق🙏
*من تنها شاعر این شهرم که بر گور شعرم روضه می خوانم ! بداهه*
و اما در ادامه یک نکته خدمت دوستان وسروان گرامی عرض کنم:
وزن این شعر : بحر متقارب مثمن سالم (فعولن فعولن فعولن فعولن) می باشد
که استاد مهدی محمدی در جلسه سوم بحرها در قسمت وبلاگ آموزش دادند و بنده تصمیم دارم در مقام شاگرد ایشان به عنوان مشق تا حد امکان جلسه به جلسه پیش رفته وشعری در همان وزن گفته که هم اوزان ملکه ذهنم شود و هم توجه دوستان علاقه مندی که مثل بنده تنها به صورت تجربی شعرهای کلاسیک گفتند رو به کلاس های ایشان جلب کنم.
از اساتید هم پیشاپیش تشکر می کنم بابت نقدو نظراتشان 🙏
با آرزوی موفقیت برای تک تک دوستان وسروران عالیقدر🙏
🍃صَلَّیاللهُعَلیاَباعَبداللهِالحُسَینوَمُحِبّانِهِاَجمَعین🍃