با سلامی مجدد خدمت دوستان
این نوشته را در پاسخ آقای مهرداد عزیزیان به عرض می رسانم و امیدوارم که از جانب خانم سمیعی، شاعر محترم اجازه داشته باشم.
با استفاده از این فرصت از همه دوستانی که ذیل عرایض بنده کامنت گذاشته اند تشکر و قدردانی می کنم.
جناب عزیزیان با توجه به تجربه و فراستی که از شما سراغ دارم فکر کردم که همه دوستان را تا یکقدمی حقیقت وصف شده در سطر اول هدایت کردم و شما که خودتان یک پا نقادید نباید این سئوال را از من می کردید. گرچه شاید هدف شما آزمودن ادعای نداشته این حقیر است که من روی صندلی آزمون شما می نشینم و امتحان پس می دهم.
من بر خلاف شما دوستان بالا نشین نقد پرداز پای تصحیح املایی و انشایی نوشته ها نمی نشینم و ضمن اعتراف به آموخته هایم نظرم را هم در اساس و بنیان و نه جزئیات بی اهمیت می دهم و می گذرم. اینجا هم همین کار را کردم. اولا به بهانه سروده موجز و کوتاه و ایماژ گونه خانم سمیعی کتاب مرجع و منبعی هم به ویژه برای دوستانی مثل خودتان معرفی کردم که عصای دستتان باشد.
حالا قبل از این که بنده را مقصر به دور شدن از موضوع بفرمائید دو نکته را عرض می کنم و بسنده می کنم:
اول این که در تعبیر و تفسیر و فهم و درک یک اثر سمبولیستی خواننده می تواند تفسیر خودش را داشته باشد و از آن دفاع کند حتی اگر شاعر خودش چنین چیزی را در نظر نداشته باشد.
پس من همانطور که در متن نقد سبز هم عرض کردم آنگونه که خواندم و فهمیدم به هیجان آمدم و اعلام نظر و تحسین کردم و حتی اگر دقت کرده باشید از موضوع آن خودم را کنار کشیدم و چه بسا آن را نپذیرفتم اما هنر شاعر را ستودم و از هنر آن درس گرفتم. گفتم که همه مطلب در سطر اول است و زیاد هم پیچیده نیست کمی دقت می خواهد:
« پرت از کلاه افتاده ی تو در باد» را لطفا سر هم بخوانید بدون هیچگونه جداسازی و اعراب گذاری. آنوقت از خودتان سئوال کنید در متنی که « دهان قفس»، « آواز قناری»، باشد باد چه منزلتی پیدا می کند. بعد عبارت به هم پیوسته « پرت از کلاه افتاده» ذهن شما را به چه چیزهایی هدایت می کند، هرچه باشد باید با کلاه یک قرابتی داشته باشد یا مشابه کلاه. که حداقل دوتایش را من می دانم. اگر به این مسئله در ذهن خودتان پاسخ یافتید بعد سوار کردن سطر اول روی زین دو سطر دوم و سوم خیلی روان و ساده است. این برداشت من بود و بیش از این نمی خواهم و نمی توانم ادامه بدهم و دقیقا اینجا هم بود که گفتم که ای کاش می شد تجربه هفتاد ساله ام را به شاعر اعطا کنم که متاسفانه نمی شود و انسان ها دوست دارند همه چیز را خودشان تجربه کنند.
امیدوارم نظر مرا متوجه شده باشید گرچه ممکن است برداشت و دریافت خودتان را بپسندید که حق شماست.
در مکتب سمبولیسم، کنایه ها و سمبل ها خصوصی هستند. یعنی هر شاعری برای خودش می تواند و بهتر است که سمبل های خودش را بسازد و عرضه کند، طبیعی است که خوانندگان نیز می توانند و اصولا بهتر است که برداشت ها و دریافت های خودشان را داشته باشند. خسته نباشید. با عرض معذرت از اطاله کلام
کوتاهی بسیار زیبا و پر معنی است