در جواب دوست و برادر عزیزم سجاد کهنسال که بنده مورد لطف ایشان
قرار گرفتم و غزلی ناب (چون رفیقم)برای غم هایم سروده اند و در همین سایت منتشر کردند،که تسکینی بود بر داغم کهنه و دیرینه ام.
امیدوارم حق رفاقت و شاعرانگیش را ادا کرده باشم
رفیق
می کنی با چشمِ تر عشـقم حکایت ای رفیق
ازجـفـایش می نویـسی با صـداقت ای رفیق
قصّـه ها باید نوشـت از آن جـفـایـش تا شود
حـقّ قـانونـیِ ایـن دل هـم رعـایت ای رفـیق
آه من هـــرشـب بــسوزدعالـمی را ای رفیق
یــاد او از ســر نمـی افـتد دمـی را ای رفیق
گـفـته بودی بی خیالش باشوخود را هم بـبین
عشـق دل ازسـر نیـفــتـد آدمــی را ای رفیق
بعـد یـک سـال ازنبودش،بی قرارم ای رفیق
تا که هـستم باید ازعـشـقـش بــبارم ای رفیق
اوّلِ غـــم هــای مــن در آن پــیــام آخــرش↓
«خواهم آمد یک شبی»؛درانتظارم ای رفیق
اوگذشت ازعشق من، کردم حلالش ای رفیق
ازتــمـام عــشـق او مـانـده مـلالـش ای رفیق
آن«کهنسالم»چه خوش گوید حماقت کرده ام
آن حــماقـت ها که مانَد قیل وقالش ای رفیق
بــند آخــر می نویـســم ازرفــاقــت ای رفیق
از رفــیقی که شود مرحم به داغت ای رفیق
باز هـم تــسکـیــنِ قلبم داده ای با طبع خوش
کرده ای با چــشـم ترعشقم حکایت ای رفیق
....................................................................
در تاریخ دلتنگی ام....
در پناه حق....
تشکر از اطلاع رسانی
روحش شاد
امید که خلد آشیان باشد