پنجشنبه ۲۴ آبان
|
دفاتر شعر ابراهیم نصیری(رفیع)
آخرین اشعار ناب ابراهیم نصیری(رفیع)
|
به کجا رفتی ای دل، که تو خود نمی شناسی
به عذاب شدی گرفتار، و به مرگ نمی هراسی
تو به دیدی آن مه گل، و به خود فرو رفتی
تو ز گفت و گوی ماندی، و تلف به پای مستی
حیف تو را ز عمر خود نیست، که به پای اوی سوزی
تو مرا نهیب بد خوی، شده جان به جان دوزی
حال و روز او همه بد، و تو خود مقصر حال
تو که اعتقاد داری، پس چرا نه ایدت فال
مگر از قلب به قلبی که بُود همه به هم راه
چقدش صبر بباید، که دراییت ازین چاه
تو که اعجاز زمانه و به داشتنش امیدی
شده ای جَلد وصالش، و ز هر کسی بریدی
شده است که حال پرسی که دلش به دل خرید است
یا که نه تو را نخواهد، تو نگو سخن پلید است
تلفت ز حُسن گویی و چنان که کس دگر نیست
عاقبت جنون ببینم و ندانیت فراغ چیست
دل گذر کن از دو دیده و تو را به عقل رجوعی
هر که چند بدانم عاشق ز تو عقل نبرده بویی
به هراس فکندمت نه، تو هراس ندانیش چیست
هیچ به خود فکر بکردی که دلش روانه کیست
تو چو گیر به داد خواهی که به روز مرگ بینی
که بگیردت دو تا دست،و ز صبر ثمر بچینی
تو نشین دل غمینم، بگذار رود چنین درد
عمر تو تلف بباید،ز همی خزان دل سرد
تو بدانیت که رحم چیست،و زمانه هیچ نداند
و ز بعد مرگت ای دل سخن از طلب نخواند
ببُر این رگ های باقی ،ز کم مانده به جانت
تا که خوش ز جان ببینی، و سلامت است روانت
😢😢😢😢
😔😔😔😔
🚶♀🚶♀🚶♀🚶♀
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تو بدانیت که رحم چیست؟🤔
تو چه گیر به دادخواهی؟🤔
و ...
درودتان