" تبعیدی "
اتاقک فرسوده کشتی
با جیر جیر گوش آزارش
روی اعصاب موجهای عاصی
مسافر جزیره عدم
خیره به دودگنگ سیگار است
قلاده ای بسته اند به افکارش
وقلمی را آویخته با زنجیر
برگردن صلیب سینه اش
عجیب است طراوت جوانی در باغ متروک پیرمرد
با عطر نم نم بارانی . . .
خیسی چشمانش را می چلاند
به رخت خواب زرد آفتاب می نگرد
با مستطیل انگشتان شست و اشاره
پنجره ای می سازد به کادر نگاهش *
پوزه بندی دوخته اند از تورهای خاردار
بر لب های کریه ساحل
تا نخندند به خط کشی های تبعیض دریا
کوسه ها بادبان برافراشته اند
نه در دفع هجوم طوفان ها
که برای مشایعت باد های هرزه
سرخی آب ، سورائالیزم اره ماهیست
در سایهء پنهان دیواره پایین کشتی
گیس برافراشته عروس زیبای دریا
باله می رقصد به ماهی قرمز اسکار
در دوردستها قومی بدوی
عقیم می سازند
فرشته ماهیان نابالغ را
نی نوای شده مرغابیان مهاجررا
آسمان دریا . . .
زار زار می گریند بحال برکه هایکه
چون خون، آبشان را به شیشه می گیرد
آتش جور . . .
تا مباد که مهتاب
زلف در آئینه یار بیاراید
کاووسیان گرچه کر ند و کور نیز هم
نمی بیند انگشتان کاشته شده در کیسه های شن را
که روزی ببار خواهند نشست
چون سیاوشانی در گذر از آتش
در اتاقک ، دژخیم سری به محکوم میزند
در گردی چشمانش ، پیرمرد تاب می خورد
تبعیدی . . .
چون ماهی گردن شکسته آویزان ازقلاب
سطری نوشته بر کف دستش
مشعل ها را باید افروخت
فانوس دریایی میعادگاه خفاشان است
* این پنجره انگشتان را کارگردانان سینما جلو چشم خود می گیرند تا چند وچون
زوایای کادر خودرا می سنجند
_ با احترام رحیم فخوری
تقدیم به روح نا آرام کیومرث عزیز
درودبرشما جناب استاد عزیزجناب فخوری
بسیارزیبابود
روح این هنرمند عزیزوتوانمند کشورمان شاد
حیف!!
دوباره یکی رفت و
عزیزشد برای ما
جمیله عجم
شاید پوراحمد باخودش گفته بگذاربمیرم که یادم بیفتند ...!
متاسفانه این حکایت بیشترهنرمندان ماست همیشه تنها رهامی شوند وآنجورکه باید درزمان حیاتشان کسی حواسشون بهشون نیست ...