(گوش کنید روی سخن با شماست)
ای که دلت مخزن مهرو صفاست
گوش کن این حرف، برای شماست
----------------------------------
شعرچه باشد؟ سخن و ادعاست؟
یا که بیان ِ غمِ یک، بی نواست؟
از گل و بلبل،(وَ) جفا گفتن است؟
شمع خموش کی،غم پروانه هاست؟
"شعر" فقط دم زدن ازیارِماست؟
یا سخن از عشوۀ دلدارهاست؟
نیک غزل گفتن و دُرسفتن است؟
گر نتوانی همه حرفت خطاست؟
نثر نوشتن که بُوَد سهل تر
وزچه نظر،"شعر"،چونان کیمیاست؟
"شعر،شعوراست و کمی، قاعده"
نی که فقط، وزن ِعروضی، بهاست
"شعرکلامی بُوَد از کنج ِ دل"
هم که رسداز دلِ پاکی، رواست
رخ چو نزار از، دلِ زاری بُوَد
غش به کلامش نبُود،بی ریاست
شعرسرودن،هنر هر دلی ست
کیست بگوید که فقط،این،مراست؟
کس نتواند که شود چون فلان
بلکه تواند بزند رایِ ِ راست
اینهمه قول وغزل،است این میان
از چه نشاید که بگویی بجاست؟
حال که افتاده قلم دست ِ تو
نیک ازان بهره بجو،پرعطاست
برهۀ تاریخ، نگرو "شعر"گوی
گرنتوانی، ره ِ تو بس، جداست
هم دلِ خود بین و، غم دیگران
نی که زِ یادت برود "غم" کجاست؟
بس که هراس می بردت با خرام!!
پس تو ندانی چه غمی جانگزاست*
ای که دلت صاف چو آیینه هاست
خوب بخوان،"شعر" برای شماست
*جانگزا=کاهنده جان،آزاردهنده روان
"گمنام"1/12/91