شاعرکه شدی دلت عیان خواهد شد
غمهای دلت به لب بیان خواهد شد
فرقی نبود که عاشقی یا شاعر
هردوکه شدی دلت نشان خواهد شد
تا از دل خود کنی شکایت با اشک
چشمت به دلت چه بدگمان خواهدشد
احساس تو بر دلت زند صد دشنه
فریاد تو عاقبت فغان خواهد شد
هرگه که زدل سخن برانی آنگاه
بی دل صفتی زه ِ کمان خواهد شد
تیری به دلت ز کین رها خواهد گشت
کان تیرِنشسته چون سنان خواهد شد
رسوا بشوی چرا که شاعر گشتی
کوسش ززمین به کهکشان خواهد شد
هان! دیده و لب ببند و بگذر از غم
چون بهرتنت زمین دهان خواهد شد
دل را زِوفا به این و آن می بخشی
لیکن زِجفا چه نیمه جان خواهد شد
یک دم نگه از تو برندارد حاسد
کزروی حسد چه لب گزان خواهد شد
هرآنکه سخن ز دل مراند با عشق
راهش به خطا چه نا توان خواهد شد
گاهی که دل ازهمه بریدی "گمنام"
رنگی به دلت بزن جوان خواهد شد
تقدیم به تمام عزیزان و دوستان و همراهان دلم و تشکر از الطاف بیدریغتان
دراین مدت که با عزت
چه بی میل وچه با رغبت
چه با لطف وچه با منت
چه بی نظم و چه با دقت
نمودیم ما به هم عادت
...
...
شماها را همیشه دوست میدارم
چوایام دیگر هم باز آید
چو گلهای معطر دربهار آید
شماها را من همیشه یاد دارم
"گمنام"20/3/1392