پنجشنبه ۱۸ خرداد
|
آخرین اشعار ناب سعید فلاحی
|
(۱)
با تلفن همراهش درگیرست...
***
روزهای بیشماریست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
(۲)
امروزه روز
به قلم پناه آوردهام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!
(۳)
کلاغ پیروُ،
شانهی مترسک...
***
هم صحبتهای؛
-روزگارانِ خشکسالی!
#زانا_کوردستانی
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس شاهزاده خانوم مهربان و با معرفت صبح بهاری شما هم بخیر خواهش میکنم، و چه خوب که مفید بوده است. همچنین سبزافراز باشید🌿 | |
|
سلام جناب استاد اعتراض آگاه وادیب گرانقدر از نقدتان در مورد این شعر بهره ها بردیم سپاس از اندیشه سبزتان سال نو بر شما مبارک | |
|
 درود برشما امیرجان عزیز بسیار مفید بود احسن برشما ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻 🌹⚘️🪻🌹🌸🌸 🪻🪻🪻🌹🌹 ⚘️⚘️⚘️⚘️ 🌺🌺🌺 🌻🌻 ❤️ | |
|
سلام و درود جناب علامیان بزرگوار خداوند به شما عمری بابرکت دهد که در این سال جدیدو مشغله ها نیز ما را از علم و دانشتان محروم نمیکنید ان شاءالله سال خوبی در کنار عزیزان داشته باشید و بهترینها در این سال برایتان رقم بخورد در پناه خداوند فتاح باشید ان شاءالله | |
|
سلام و سپاس جناب آزادبخت عزیز و گرامی خدا رو شکر، الهی همیشه بهرهمند باشید، سال نو مبارک و جواد جان کاظمی گلافشان و مهربان ایضا و خواهر گرامی بانو پنام، خواهش میکنم و ممنونم از دعای خوبتان همچنین شما، امیدوارم سال خوب و خوشی را آغاز کنید | |
|
درود جناب فلاحی گرامی آثار زیبایی بودند🌺🌺👏 از نقد جناب علامیان نیز بسیار بهره بردم👏🌺🌺 | |
|
درود و سپاس جناب عزیزیان گرانقدر و بانو عجم گرامی🙏 خواهش میکنم خواهر مهربان | |
|
👏👏👏درود بر شما جناب علامیان | |
|
درود جناب علامیان | |
|
سلام و سپاس بیکران دوستان عزیز و ارجمندم 🙏 جناب آقای عسکرزاده گرانقدر جناب مردوخی و بانو زند گرامی امیدوارم امسال برای تک تک شما عزیزان سال خیلی خوبی باشه | |
|
درود و سپاس بیکران جناب نظری گرانمایه  سال نو مبارک بزرگوار🌿 | |
|
درود و عرض ادب و ارادت استاد علامیان عزیز نقد زیبا و پربار و اموزنده ای بود سپاس بیکران سال نو بر شما و جناب فلاح مبارک سایه پرمهرتون مستدام | |
|
سپاس بانو رجایی مهربان و گرانقدر  محبت دارید و خدا را شکر همچنین سال نو شما هم مبارک🌾 | |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
|
💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐 ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷 🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐 🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸 🌺🌺🌺🌺🌺🌷 🍀☘️🌱🌹💐 🌿🌿🌿🍁 🪴🪴🪴 🏵🏵 💟
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و سعید جان فلاحی
با نام و یاد او که پیدا و پنهان است، نوشتن اولین نقد در سال جدید را آغاز میکنم...
در اشعار کوتاه سعید فلاحی جای یک چیز خالیست؛ چیزی که فراتر از التذاذ و آنیت باعث میشود مخاطب با کشفیات بیشتر و عمیقتر به تاویل برود و به دو یا چندلایه معنا گره بخورد.
«یعنی شاعر با عدم قطعیت، با به تأخیر انداختن معنا، و با رعایت اصل تخاطب که از طریق ساختار فرم یا تمهیدات دیگر شعری شکل میگیرد، میتواند وضعیتی بهوجود بیاورد تا از طریق معنا و محتوای شعرش نگاه مخاطب را به آنسوی افق نیز بکشاند. میتواند با اشارتی واقعیت را به فراسوی واقعیتها وصل کند و متن را به موقعیت چندلایگی برساند. حتی میتواند به اثرش محتوایی دیگر ببخشد؛ بطوریکه دریافتِ مخاطب به بازیافت تبدیل شود.»
اینگونه در واقع معنا-مضمون (محتوا) در بازاندیشیِ شعر تبدیل به نوعی برداشت دیگر از اشیاء، صحنهها، پدیدهها، و واقعیتها میشود؛ نوعی نگاه و تعبیرِ دیگر که به تازهترشدنِ جهان کمک میکند. به بیانی ساده: اشاره به آن سوی واقعیتها، همان آن روی دیگر سکه یا آنروی دیگر واقعیتهاست.
با تلفن همراهش درگیرست...
روزهای بیشماریست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
[در اثر اول پیام شاعر واضح و روشن است و شعریت کمرنگ. بنابراین معنای چاق و چلهای به قلاب مخاطب گیر نمیکند. در واقع شاعر از کسی حرف میزند که شب و روز درگیر فضای مجازیست و احساس تنهایی خود را با تلفن همراهش شریک میشود.]
امروزه روز
به قلم پناه آوردهام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!
[اما در اثر دوم قصه کمی فرق میکند چرا که هم شاهد شاعرانگی مناسب و هم در پی عمق معنا هستیم. شاعر بدنبال تزریقِ خونی تازه به جامعه است، بدنبال اندیشهای که سرزمینش را از جهل و ناآگاهی نجات بدهد، بنابر این آوردگاه قلم و اندیشه یا مطالعه کردن را پیشنهاد میکند. شاعر (خسته از مرگ و مرگاندیشی - خسته از قتل و غارت) میگوید: موطنم به روایتهای تازه، به کتاب، و به شعر و شعور نیاز دارد. از این رو، به قلم پناه میبرد تا از حقایق بنویسد.]
کلاغ پیروُ،
شانهی مترسک...
هم صحبتهای؛
روزگارانِ خشکسالی!
[در اثر سوم نیز مانند اثر دوم، شاعرانگی مطلوب است و معنا از گلوگاهِ اندیشگی بیرون میآید. وقتی کشتزارها خشک و بیحاصل شوند، طبیعیست که مترسک و کلاغ هیچ کار دیگری نداشته باشند بجز دردودل کردن. در چنین وضعیتی، کلاغ تهی از معنا - بیهدف فقط پرواز میکند و مترسک نگونبخت نیز کارکرد خودش را از دست میدهد. ماجرا زمانی غمانگیزتر میشود که به عمق فاجعه فکر کنیم؛ یعنی بدانیم عمر کلاغ از عمر مترسک طولانیتر است.
کلاغ پیر (نشانه یا نماد) در اینجا به معنی رنجهای سالخوردهی تاریخی یا زخمهای کهنهایست که روزگار سرزمینمان را تیره و تار کرده است... و بیچاره مترسک که باید زنده بماند به عبرت.]
به قول ع.طارق:
«تمام کارکرد مترسک به آن است که باد آویختههای لباسش را به اهتزاز درآورد و پرندگان را هنوز آن گمان در سر افتد که او زنده است و به جالیز نزدیک نشوند.»
.
.
((اما امان از باغ بیبرگی!
تو را چه سود از باغ و درخت که با یاسها به داس سخن گفتهای))
نوروزتان مبارک
با آرزوی موفقیت برای شاعر گرانقدر جناب آقای فلاحی (زانا کوردستانی)